دو هواییم ؛ دمی صاف و دمی بارانی
ما همانیم ، همانی که خودت میدانی
پیشبینی شدن ِ حال من و تو سخت است
دو هواییم ...ولی بیشترش توفانی
آخرین مقصد تو شانهی من بود ؛ نبود ؟
گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی
شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید
رو به این پنجرهی در شُرُف ویرانی
باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا
گوشهی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی
*
آب با خود همهی دهکده را خواهد برد
اگر این رود ، زمانی بشود طغیانی
دلم به دام نگاهت اسیرتر شده است
چقدر ماهِ رخت سر به زیرتر شده است !
چقدر خانه برای صدات می میرد !
چقدر عطر تنت دلپذیرتر شده است !
منم ...ولی نه همانی که میشناختیاش
دلم به وسعتِ صد سال ، پیرتر شده است
شکستنی شدهام ؛ دست بر دلم نگذار
از آنچه فکر کنی گوشه گیرتر شده است
پرندهای که از آنسوی میله میترسید
برای با تو پریدن دلیرتر شده است
قدم به سینهی سوزان من گذاشتهای
دوباره گوشهی چشم کویر ، تر شده است
چشمان تو در آسمانم نور آوردند
با خود به شهر شعرهایم شور آوردند
کشور گشایی کرده ای با مهربانی هات
وقتی برایم لشگر تیمور آوردند
قلب مرا با صد قشون از ماوراء النهر
تا سینه ی سوزان نیشابور آوردند
خواب خماری دیدنم ، تعبیر خوبی داشت
چشمان تو با خود ، تب ِ انگور آوردند
نارنج های خسته رویای زلیخا را
دنبال خود از دور های دور آوردند
مهتاب ِ اقیانوس را بر دوش ِ ماهی ها
تا حوض خانه با لباس تور آوردند
ما یک قدم از لیلی و مجنون عقب بودیم
دنبال بخت ما دو چشم شور آوردند