قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان




روی چشم ِ عدالت نشسته ، بی تو- ده قرن- گرد یتیمی

هیچ کس را ندیده ست دنیا، این همه مهربان و صمیمی

 

تا نیایی زمین بی قرار است، زندگیمان اسیر غبار است

مثل آیینه های شکسته ، مثل دیوار های قدیمی

 

پنجره غرق چشم انتظاری ست، کار گنجشک ها بی قراری ست

نور، در حالت ِ احتضار است ، دارد آیینه وضع وخیمی

 

دارم از دوریت می نویسم ، گریه کن پابه پای ورق ها !

تا قلم حس کند بودنت را ، ای که در درد هامان سهیمی

 

دیدنت را نصیب زمین کن ! عشق را با نگاهت عجین کن!

تا کجا را بگردیم حیران؟ ... مهربانم کجاها مقیمی ؟ !

 

گوش سنگین دیوارهامان ، پر شده از طنین قدم هات

می وزی در رگ و ریشه ی شهر ، روز و شب همسفر با نسیمی

 

مربع

 

کوچه ها حسن یوسف بکارید! جمعه شاید عزیزی بیاید

باد، آورده پیراهنش را ، با همان عطر پاک و صمیمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 March 11 ، 00:08
حسنا محمدزاده



              

آورده باد ، از آن سر دنیا نسیمش را

پیچانده در ذهن پرستو ها شمیمش را

 

هر شب زمین  چون دختران ایل ، می بافد

با تار و پود چادر زهرا گلیمش را

 

با نیمه  ای از عشق ، سامان داده شد دنیا

در خانه ی مولا نهان کردند نیمش را

 

آتش چگونه می تواند شعله ور باشد؟ !

در اوج بی شرمی بسوزاند حریمش را

 

باید به چه حالی علی پیدا کند ، پر پر

بین در و دیوار، قرآن کریمش را ؟

 

دیگر کسی پیدا نخواهد شد که با لبخند

پنهان کند از لحظه ها حال ِ وخیمش را

 

بر هم  نخواهد زد کسی بعد از سکوت او

خاموشی ِ معصوم محراب ِ یتیمش را

 

درمانده های بی  قرار شهر می جویند

عمریست بین کوچه ها دست ِ رحیمش را

 

هوش از سر دنیا پرانده عطر  گیرایی

حتما نسیم آورده از سویی شمیمش را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 March 11 ، 01:21
حسنا محمدزاده

 

 

 

لنگر بیندازید !  اینجا آخر دنیاست

حالا بهشت از پشت چشم اندازتان پیداست

 

سُکان به دست ناخدای ِ کشتی نوح است

مقصد به سوی بادهای ظهر عاشوراست

 

قلاب ها در راه دریا گوش خواباندند

این بندر آشفته قربان گاه ِماهی هاست

 

از ظهر های تف زده تا ماسه های داغ

یاد آور ِ آوای" هَل مِن ناصر" مولاست

 

یاد آور دردی ست روی سینه ی تاریخ

یادآور مردی که بین درد ها تنهاست

 

از مرغ دریایی دو بال سرخ می ماند

این آخرین دیدار نافرجام با دریاست

 

با جشن ماهی گیر ها و رقص چاقوها

روی زمین و در دل هفت آسمان غوغاست

 

کشتی نمی افتد به گل با هیچ طوفانی

تا بادبانش تکه ای از چادر زهراست

موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 March 11 ، 00:23
حسنا محمدزاده


 

مانده ام از کجا شروع کنم،پای شعرم به درد زنجیر است

واژه هایم به گریه افتادند،چه شروعی!چقدر دلگیر است !

 

یک طرف بوی درد می آید،بستری غرق در ستاره شده

یک طرف بوی خون و خاکستر،همه جا ازدحام شمشیر است

 

آتش افتاده بر دل صحرا ،دارد از التهاب می سوزد

همه جا می شود عطش باران،آب از آب بودنش سیر است

 

زل زده آسمان به قلب زمین،بوی خورشید تازه می آید

نبض تاریخ تند تر شده است،لحظه ای بعد ظهر تقدیر است

 

چه بگویم خدا؟ ! زبانم لال ،قلم اینجای شعر می شکند

هر طرف می رود تنی بی سر،زیر آوار نیزه و تیر است

 

به کجا می برید سرها را؟،امْ حَسِبْتَ! صدای صوت کیست؟

سنگ ها لحظه ای سکوت کنید،ضربه هاتان بدون تاثیر است

 

بدرقه می کنید با آتش ،تا کجا کودکان غم زده را

آی مردم!چگونه می خوابید؟،قهرمانی اسیر زنجیر است

 

از لبش ذوالفقار می جوشد،تیز تر از همیشه های خودش

کربلا زنده می شود با او ،خواب شیطان بدون تعبیر است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 February 11 ، 00:19
حسنا محمدزاده