قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان

۱۴ مطلب با موضوع «فایل های صوتی» ثبت شده است

 




رسم سفر

 

پیش از این ، رفتن فقط رسم مسافرها نبود
تا همیشه کوچه گردی سهم عابرها نبود

 

سال های سال در جغرافیای سینه ام
سرزمینی جز تو در فکر مهاجرها نبود

 

ایل مان برگشت از قشلاق کاغذها ولی
نامه ای با خط تو در بار قاطرها نبود

 

سوختم هر روز ؛ تا آنجا که یادم مانده است-
هیچ کس یاد ِ دل ِ آشفته خاطرها نبود

 

قهر کن ! باشد ، قلم پادرمیانی می کند
گرچه قبلا قهر در قاموس شاعرها نبود

 

من خدا را باختم پای تو ؛ فکرش را بکن !
یک نفر هم کیش من مابین کافر ها نبود

 

آب و ریحان پشت پای چشم هایت ریختم
بر نگشتن از سفر ، رسم مسافرها نبود

 

 

دکلمه غزل رسم سفر :

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 October 15 ، 23:25
حسنا محمدزاده


 

راهی شده تا نا متناهی شده باشد

تا شامل الطاف الهی شده باشد

 

یک شعر ِ شناور شده در آب ، که می خواست

در برکه ی دستان تو ماهی شده باشد

 

شعری که کبوتر شد و از کوه سفر کرد

تا جلد ِ دو تا کاغذ کاهی شده باشد

 

می خواست بگوید که چه آمد به سر ِرود

تا رفت به دنبال تو راهی شده باشد

 

توفان ِ ملخ بر سر ِ جالیز فرو ریخت

آنقدر که دِه ، غرق سیاهی شده باشد

 

گفتند می آیی شبی از دورترین خواب

وقتی که زمین ، مسخ ِ تباهی شده باشد

 

باید بپرد سوی تو این کفتر ِ بی خواب

هر چند که آواره و چاهی شده باشد





موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 14 ، 00:07
حسنا محمدزاده


دیگر گره خورده وجودم با وجودش

محکم شده با ریشه هایم تار و پودش

 

روی تمام فرش های دست بافم

جا مانده رد پای رویای کبودش

 

سلول هایم را شبیه مشتی اسفند

پاشیده ام در آتش از بدو ورودش

 

باید به این آتش بسوزم یا بسازم؟

وقتی به چشمم می رود هر روز دودش

 

آیینه ام با شمعدان ها عهد بسته

حتی ترک هم بر ندارد در نبودش

 

از نارون های سر کوچه شنیدم:

می آید او؛

              فرقی ندارد دیر و زودش

 

دل بر نخواهم داشت از این عشق معصوم

چون اصفهان از پاکی زاینده رودش

موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 December 13 ، 02:36
حسنا محمدزاده

 

السلام علی قلب زینب الصبور


گریه کن تا غمت سبک بشود!گریه کن خیمه های ویران را!

می دَوانی کدام سوی زمین،چشم های هنوز حیران را؟

 

خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند

آتش کینه هایشان سوزاند،تکه های دل بیابان را

 

آب، در آرزوی لب هایت،"و اِذا البحرُ سُجّرت" می خواند

آب ،حس کرده بود روی سرش ، پنجه های سیاه توفان را

 

طاقتت را زیاد کن بانو! پای  لب های خیزران خورده

چوب ها ! لااقل نگه دارید، حرمت آیه های قرآن را

 

جز تو راز دل محرم را، هیچ کس برملا نخواهد کرد

راز پروانه های بی بال و ... غنچه های بدون گلدان را

 

ذوالفقاری که بر لبت داری، سنگ معیار عدل خواهد شد

با ترازوی سکه می سنجند، کوفیان فرق کفر و ایمان را

 

خواهری مثل کوه می خواهند، رودهای رسیده تا دریا

کوه مانده که ماندگار کند، چشمه های بدون پایان را




موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 February 12 ، 13:14
حسنا محمدزاده


 

آغشته به بویت شده آرامش شب ها

تا نام و نشان تو رسیده ست به لب ها

 

سنت  شکنی  کرده  خدا  با  قدم  تو

در عصر پر از دغدغه ی جهل عرب ها

 

نازل شده ای تا همه جا پر شود از نور

کوثر شده زیبنده ات از بین لقب ها

 

شرمنده ی رویت شده دنیا ،همه ی عمر

دنیای پر از آتش ِبیداد ِ غضب ها

 

سخت است برایش که تو بر خاک بیفتی

با دست پر از کینه ی بی اصل و نسب ها

 

حتی سر ِ دیوار، ترک خورده از این درد

پیشانی ِ در ، سوخته در آتش تب ها

 

پیداست که هر نخل ، به سوگ تو نشسته ست

از روسری مشکی و از اشک رطب ها

 

آغوش گشوده ست زمین ، رو به قدم هات

پنهان شده راز تو در آرامش شب ها



موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 12 ، 13:22
حسنا محمدزاده


 

از چه بگویم ؟ ! از بدن هایی که می دانید ؟

از اسب ها و تاختن هایی که می دانید؟

 

از سرو های بر زمین افتاده ی بی جان ؟

یا حمله ی هیزم شکن هایی که می دانید؟

 

اینجا کبوتر ها اسیر چنگ شاهینند

هر گوشه با پر پر زدن هایی که می دانید

 

هر لحظه روشن می شود چشم و دل یعقوب

با تکه تکه پیرهن هایی که می دانید

 

هفتاد کوچه آن طرف تر می رود فردا

بوی بهار یاسمن هایی که می دانید

 

فردا به جای سر ، جوانه می زند خورشید

از آسمان سرخ ِ تن هایی که می دانید

 

بر باد خواهد رفت خواب ِ کاه ها یک روز

با کوه ِ صبر شیر زن هایی که می دانید

 

هر بار با پیراهنی نو می کند جلوه

کهنه نخواهد شد سخن هایی که می دانید




موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 December 11 ، 13:28
حسنا محمدزاده


باید زمین کربلایت دیدنی باشد

شش گوشه اش از عمق جان بوسیدنی باشد

 

پیراهن صد پاره ات بر شانه های باد

هر روز بیش از پیش ها بوییدنی باشد

 

ابر ِ عقیم ِ چشم های خشک و بی حاصل

با آذرخش نام تو باریدنی باشد

 

حتی دهان داس ها هم آب می افتد

وقتی که گندم های دشتت چیدنی باشد

 

خونی که از لب های طفلی می شود جاری

باید به قلب آسمان ، پاشیدنی باشد

 

یادت گل ِ سرخی شود ؛ تا زندگی جاریست

هر روز بین خارها روییدنی باشد

 

در سینه جا دادی شگفتی های عالم را

حالا چگونه قصه ات فهمیدنی باشد ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 December 11 ، 13:39
حسنا محمدزاده


تقدیم به پیشگاه والای امام حسین (ع)


آمد و در دل ِ باد پیچاند ، بوی لب های قرآنی اش را

در نگاه ِ ترک خورده ی خاک، دید ساعات پایانی اش را

 

او که نامش کلید نجات است،مظهر ِ"قَد اَقمتَ الصّلاة "است

کشتی نوح آورده تا عشق ، طی کند راه طوفانی اش را

 

نامه ی کوفیان نینوا شد،هیزم آتش خیمه ها شد

تا مزین کند با لب ِ تیغ، صحنه ی سرخ مهمانی اش را

 

خشم را کینه می داند و بس، آه در سینه می داند و بس

آمده تا به پایان رساند، راه ِ تاریک و طولانی اش را

 

خون به پیشانی آسمان ریخت، اشکِ گودال و مسجد، درآمیخت

زمزمه کرد نهج البلاغه، خطبه های پریشانی اش را

 

می روی بی تو دنیا یتیم است،حال ِ دُردانه هایت وخیم است

روز ِ تفسیرِ " ذبح ٍ عظیم " است،تشنه آورده قربانی اش را

 

خون ِ گرمت ستون جهان شد،دُ رِّ گنجینه ی آسمان شد

نور می خواست  آذین ببندد ، با حضور تو  پیشانی اش را




موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 October 11 ، 13:26
حسنا محمدزاده

 

به جنگل می برد پای ِ سفر، آزاده ها را

میان گرگ ها جا می گذارد جاده ها را

 

نمی خواهد ببیند آن طرف  ، هیزم به دوشان

رها کردند در آتش ، دل سجاده ها را

 

عطش ترفند خوبی نیست اینجا چشمه سار است

نترسانید  از  گرداب ، دریا  زاده ها  را !

 

نتازانید دیگر اسب های لامروت !

نمی بینید این بر خاک و خون افتاده ها را؟ !

 

یکی بر ناقه ی عریان ، یکی بر خاک سوزان

جدا کردند از هم عاقبت ، دلداده ها را

 

زمان مست است از عشقش ، زمین و آسمان مست

نخواهد خورد دنیا دیگر از این باده ها را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 September 11 ، 13:41
حسنا محمدزاده

 

پر می کشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد

مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد

 

در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را

پروانه ی افکار من آزاد اگر باشد

 

شیرینی ِ آب فرات از سکه می افتد

در دست های تشنه ی فرهاد اگر باشد

 

امواج ، درس عاشقی باید بیاموزند

لب های خشک ماه من استاد اگر باشد

 

در این جزیره تشنگی معنا نخواهد یافت

مشکی به دوش مرغ دریا زاد اگر باشد

 

دستی کلید قفل های بسته خواهد شد

آن دست - دستی که به خاک افتاد- اگر باشد

 

یک بغض می دوزد زمین را بر زمان با درد

در سینه اش هفتاد و دو فریاد اگر باشد

 

بوی خدا پر می کند دل های خالی را

موی پریشانت به دست باد اگر باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 August 11 ، 13:42
حسنا محمدزاده

 

ندیده  اند  قرن ها  شبیه  تو  امیر  را

شجاع و پاک و قانع و همیشه سر به زیر را

 

پناه ِ بی پناه ها ، کسی که با سخاوتش

دوباره سبز می کند خزان ِ گوشه گیر را

 

که دیده یک نفر چنان به ذکر سجده خو کند

که از تنش به راحتی در آورند تیر را ؟؟؟

 

آهای زائران حجة الوداع ! یک شبه –

چگونه برده اید از خیالتان غدیر را؟!

 

پس از تو سر نمی زند کسی برای درد دل

شبانه چاه های زخم خورده ی کویر را

 

پس از تو در خرابه های کوفه نیمه های شب

نمی رود کسی که همنشین شود فقیر را

 

بلند شو !  بگیر از  یتیم های خسته دل !

کنار کوچه ، کاسه های داغدار ِ شیر را

 

سلام ، فاتح تمام قله های بی نشان !

ندیده اند قصه ها شبیه تو دلیر را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 July 11 ، 00:01
حسنا محمدزاده


 

سه ساله ای و چه قرن ها که ، امید دل های نا امیدی

صدای لب های بی صدایی ، کلید در های بی کلیدی

 

نرفته از خاطر زمانه ، غمی که بر سینه ات نهادی

خرابه هایی که نور دادی ، حماسه هایی که آفریدی

 

روانه شد روی گونه هایت – دو نهر کوچک – شبی پریشان

تو پای هر رود خشک را هم ، به طشت های طلا کشیدی

 

بگیر بر دامنت پدر را ! بکش به آغوش خسته سر را !

ببوس لب های شعله ور را ! مسافرت را چه زود دیدی !

 

نه خیمه ها و زبانه ها را ... نه ضربه ی تازیانه ها را ...

نه سنگ ها و نشانه ها را ...مگو چرا از همه بریدی !

 

هزار گنجشک پر شکسته ، به شاخه ی کوچکت نشسته

چگونه با دست و پای بسته ، شبانه از میله ها رهیدی !؟

 

عروسک آورده ام برایت ، بلند شو ! جان من فدایت

چقدر زود و چقدر خسته ، به آرزوی دلت رسیدی !!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 June 11 ، 13:47
حسنا محمدزاده


 

پیدا نخواهی کرد اینجا عاقلی حتی

دیوانه ی گم کرده راه ِ منزلی حتی

 

عاقل تر از دیوانه هایت نیست در عالم

با بودنت ، دنیا ندارد مشکلی حتی

 

پیدا نخواهد شد میان ِ فوج ماهی ها

آن سوی ِ اقیانوس ِ جودت ، ساحلی حتی

 

قصر سخاوت ، چارده  دَر دارد و یک بار

غمگین نرفت از هشتمین اش ، سائلی حتی

 

از کوچه ی بارانی ات با دست پُر برگشت

در قحط سالی ها ، دِه ِ بی حاصلی حتی

 

از دست ِ تو در خواب دهقان ها گرفتن داشت

شاخه نباتی... زعفرانی ... یا هِلی حتی

 

هرگز نخواهد شد زمینی ها ، به سان ِ تو

یک درد ، بردارند از روی دلی حتی

 

گفتند با یک گوشه ی چشم ِ تو پیدا شد

هر زائر ِ گم کرده راه ِ غافلی حتی

 

مثل کبوتر ها و آهوها قبولم کن!

آقا ! ندارم تحفه ی نا قابلی حتی         

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 11 ، 00:05
حسنا محمدزاده

 


پر می کشد پروانه ای زخمی به سویت

گهواره ای جان می دهد در آرزویت

 

باید به دست تیر های تشنه یک روز

باغ گل سرخی بروید از گلویت

 

با مشتی از گل های پرپر آسمان هم

سرمست باشد روز و شب از سُکر ِ بویت

 

هفتاد و دو خورشید می آیند آرام

دنبال نور ِ چشم های چاره جویت

 

در قلب ِ این منظومه ی آشفته باید

کوچک ترین سیاره باشد ماه ِ رویت

 

از کهکشان راه شیری تا لب خاک

لبریز گردند استکان ها با سبویت

 

حتما خدا در خلقتش یک روز معصوم

دل های عاشق را گره می زد به مویت

 

هر روز می گردند مادر های بی خواب

گهواره های درد را در جستجویت

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 11 ، 00:04
حسنا محمدزاده