قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قفس تنگی» ثبت شده است

 

نقدی بر کتاب «قفس تنگی» را بخوانید در:

 

خبرگزاری تسنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 November 19 ، 18:28
حسنا محمدزاده

یادداشت آقای آرش شفاعی بر کتاب قفس تنگی را بخوانید در ؛


روزنامه قدس


سایت شهرستان ادب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 September 17 ، 16:59
حسنا محمدزاده

یادداشت خانم دکتر "مریم سپهری " بر کتاب قفس تنگی را بخوانید در :


خبرگزاری فارس


سایت شهرستان ادب


مجله ادبی سه نقطه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 August 17 ، 19:47
حسنا محمدزاده

حسنا محمدزاده که در این دوره هم نامزد دریافت جایزه برای مجموعه شعر «قفس تنگی» است معتقد است: من معتقدم امروزه که شرایط ارتباطات قوی برای همه فراهم هست و هر کسی خیلی راحت می تواند با پرداخت هزینه‌ای ناچیز به برخی ناشران که به تنها چیزی که اهمیت نمی دهند کیفیت و ارزش محتوایی اثر است و یا حتی با دسترسی به فضای مجازی آثارش را منتشر کند و بین مخاطبان حتی طرفدارانی برای خودش دست و پا کند مخاطبانی که در انبوه اشعار منتشر شده بین شعر واقعی و نظم های سخیف سر در گم می شوند و به عباراتی عشق شاعر شدن و تکنولوژی برای به قهقرا بردن ادبیات دست به دست هم داده اند باید حرکتی صورت بگیرد برای جداکردن سره از ناسره و...؛ شاید برگزاری چنین جوایزی که به رصد و پالایش انبوه آثار تولید شده می‌پردازند آن هم توسط داورانی که به پیشینه شعر کاملا واقفند و خودشان هم شاعران چیره دستی هستند می تواند قدمی کوچک باشد برای پیشبرد شعر و همین مساله لزوم استمرار آن را نشان می دهد و البته بار مسئولیت صدرنشینان را برای شناخت و حمایت از استعدادهای ادبی دوچندان می کند.

برگزیده‌ دوره‌های قبل قلم زرین خاطر نشان کرد: این امر موجب می شود تا لااقل کسانی که دستی در مافیای کتاب ندارند و یا با موسسه یا نهاد فرهنگی دولتی یا غیر دولتی بده - بستان ندارند تا کتابهایشان را یک جا و با تعداد بالا خریداری و پخش کند، کسانی که لطف ناشران محترم شامل حالشان نشده تا کتابهایشان را بصورت توافقی در همان روزهای نمایشگاه با برچسب چاپ دوم وارد بازار کند و کلی سروصدا حاکی بر پرفروش بودنش براه بیندازد، لااقل بدانند و دل خوش باشند که آثارشان از زیر ذره بین صاحب نظرانی با سلایق متفاوت که شعر و سیر پر فراز و نشیب آن و تاریخ ادبیات را از گذشته تا امروز بخوبی می شناسند سربلند بیرون آمده است و می توان به آن به عنوان چراغی اندیشید که هر چند کوچک ، روشنای راه دراز و پر پیچ و خم روبروست

محمدزاده در پاسخ به این سوال که جدا شدن بخش کودک و بزرگسال چه ثمراتی دارد گفت: باید همین گونه باشد، چون شعر کودک و بزرگسال دو ژانر کاملا متفاوت هستند با فضاهای متفاوت و هر کدام برای موفق بودن شاخصه‌های منحصر به خودشان را دارند پس نمی توان به بررسی آنها در کنار هم پرداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 05 July 17 ، 11:02
حسنا محمدزاده



شاعره کاشانی نامزد پانزدهمین دوره جایزه ی قلم زرین شد.

به گزارش روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی : کتاب ‹‹قفس تنگی›› سروده خانم حسنا محمدزاده شاعره نامدار کاشانی نامزد پانزدهمین دوره جایزه ی کتاب سال قلم زرین شد .

این کتاب هشتمین کتاب حسنا محمد زاده است که در قالب غزل از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است، در بخش شعر بزرگسالان نامزد پانزدهمین دوره جایزه ی  قلم زرین انتخاب شده است.

پیش از این هم حسنا محمدزاده موفق شده بود با کتاب ‹‹خورشیدهای توامان » اش این جایزه ارزشمند را به خود اختصاص دهد.

مراسم اختتامیه پانزدهمین دوره جایزه ی قلم زرین ۱۴ تیرماه (همزمان با روز قلم) در تهران برگزار خواهد شد.

خبرگزاری تسنیم

ستاد عالی کانون های فرهنگی هنری مساجد

کاشان نیوز

خبرگزاری شبستان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 July 17 ، 10:04
حسنا محمدزاده

یادداشت مرا به کتاب " زیر سر کوه سروده " فاطمه هاوشکی " بخوانید در :


روزنامه خراسان

سایت شهرستان ادب


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 June 17 ، 05:52
حسنا محمدزاده

 

 


همه رفتند فقط من عقب قافله ام

بی حواسم ، کسلم ، ساکت و بی حوصله ام

 

حاصل عمر مرا در چمدانت بستی

آه...  بدجور، زمین خورده ی این فاصله ام

 

هیچ کس بعد تو دنیای مرا درک نکرد

سالها رفته ولی حل نشده مسئله ام

 

عشق ، تصمیم گرفته ست که ویران بشوم

چند سالی ست که روی گسل زلزله ام

 

چند سالی ست که تو قله نشینی و هنوز

لنگ لنگان وسط دامنه هایت ، یله ام

 

قاصدک ها خبر جشن تو را آوردند

کاش می شد که به گوشت برسد هلهله ام

 

تو پس از من همه جا قافله سالار شدی

من ولی بی تو همیشه عقب قافله ام

حسنا محمدزاده

 

ناز شصت روزها ! حسی غریبم داده‌اند

ظاهری آرام و قلبی ناشکیبم داده‌اند

 

چارشنبه سوری‌ام ، پایان سالی آتشین

روزو شب با شوق دیدارت لهیبم داده‌اند

 

نیم‌خورده روی دست زندگی افتاده است

از بهشت گونه‌هایت هرچه سیبم داده‌اند

 

من زمین را دوست دارم با تمام تنگی‌اش

راضی‌ام از اینکه چشمانت فریبم داده‌اند

 

رودهای من به آغوشت سرازیرند باز

رو به اقیانوس آرام تو شیبم داده‌اند

 

بیش از این ای بغض کهنه ، میخکوب من مباش !

من درختی زخمی‌ام ، طرح صلیبم داده‌اند

 

می نشینم دانه‌های اشک را بر نخ کنم

باز هم تسبیحی از امّن یجیب‌ام داده‌اند

حسنا محمدزاده

 


افتاده‌ام از شاخه‌ای خشکیده بین برف‌ها

یک پرتقال خونی غلتیده بین برف‌ها

 

شاید مرا یک روز ابری زیر پای عابران

چشمان گنجشک فضولی دیده بین برف‌ها

 

شاید مسافر بوده‌ام یک روز، اما زندگی

دنبال من یک کاسه خون ، پاشیده بین برف‌ها

 

هر روز دارد می‌دود ، دنیا شبیه کودکان

دنبال خرگوشی که می‌لرزیده بین برف‌ها

 

روزی به دریا می‌رسد ذرات آدم برفی‌ام

بوی بهارت بازهم پیچیده بین برف‌ها

 

ترسیم کرده زندگی در آخرین نقاشی‌اش

ما را: دو تا شاخه گل روییده بین برف‌ها

حسنا محمدزاده


 


دو هواییم ؛ دمی صاف و دمی بارانی

ما همانیم ، همانی که خودت می‌دانی

 

پیش‌بینی شدن ِ حال من و تو سخت است

دو هواییم ...ولی بیشترش توفانی

 

آخرین مقصد تو شانه‌ی من بود ؛ نبود ؟

گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی

 

شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید

رو به این پنجره‌ی در شُرُف ویرانی

 

باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا

گوشه‌ی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی

 

*

آب با خود همه‌ی دهکده را خواهد برد

اگر این رود ، زمانی بشود طغیانی

حسنا محمدزاده


 

قرار بود زمانی مرا مجاب کنی

به احترام دل ساده‌ام شتاب کنی

 

قرار بود بسازی ...نه اینکه دنیا را

به چشم هم‌زدنی بر سرم خراب کنی

 

چه سالها که دوفنجان چای منتظرند !

دوباره در دل این خانه قند آب کنی

 

لباس نو نخریدم به شوق آن روزی

که رنگ پیرهنم را تو انتخاب کنی

 

هنوزمیخ اتاقت به عشق پابند است ؟

هنوز عکس مرا می‌بری که قاب کنی ؟

 

به حبه حبه‌ی انگور تازه می‌ماند

نخواه شعر ِمرا خمره‌ی شراب کنی

 

همیشه چشم به راهم بیا هرازگاهی

سر مزارم اگر خواستی ثواب کنی

حسنا محمدزاده


 

شورت به اشعار خیالی برنمی‌گردد

دیوانه دیگر این حوالی برنمی‌گردد

 

کوچید از دِه ، بقچه‌ای از درد بر دوشش

دیگر به آغوش‌ اهالی برنمی‌گردد

 

گل‌های پرپر را بخشکان لای دفترهات

عطری به گلدان سفالی برنمی‌گردد

 

سنگی که تو انداختی دریاچه را گِل کرد

این دل به دوران زلالی برنمی‌گردد

 

هیزم نیاور زندگی ! دیگر نمی‌سوزم

آتش به دل‌های زغالی برنمی‌گردد

 

قصد شکارِ شیر دارد این تفنگ ِپیر

از جنگل اما دستِ خالی برنمی‌گردد

 

باید مرا راحت کنی ؛ این بی‌سروسامان

هرگز به آن آشفته‌حالی برنمی‌گردد

حسنا محمدزاده

 

ما چه بودیم از همان آغاز غیر از جان هم

بغضِ هم ، بی‌تابیِ هم ، دردِ هم ، درمانِ هم

 

ما چه بودیم از همان آغاز ؟

                                  یک روح و دو تن

نیمه‌های آشکار و نیمه‌ی پنهان هم

 

بیش از این باید به بوران زمستان خو کنیم

نیست وقتی دست‌های گرممان از آن ِ هم

 

طعمه‌ی هیزم شکن‌هایند شاخ و برگ ما

میزبان ِ آتشی سرخیم و آتشدان هم

 

سر به زانوی که بگذارند وقت خستگی

قلب‌های بی قرار و بی سروسامان هم ؟!

 

زندگی منهای تو مرگ است پس با این حساب

می‌توان نامید ما را نقطه‌ی پایان ِ هم

حسنا محمدزاده

 

مانده‌ام گیج ؛ همان عاشق مستی یا نه ؟

که به پای من ِ آواره نشستی یا نه ؟

 

من همان خمره‌ی پنهانی انگور تواَم

تو همان ساده‌دل ِ باده پرستی یا نه ؟

 

خاطرت هست دخیل نفس گرمت را -

به ضریح دل این گمشده بستی یا نه ؟

 

بارها سنگ به آیینه‌ی ما زد دنیا

 من که صد‌بار شکستم ، تو شکستی یا نه ؟

 

طاقتِ دشت به سر‌آمده ، آهو‌دلِ من !

بند، از پای لب بسته گسستی یا نه ؟

 

من شدم رود ، به شرطی که تو دریا بشوی

راه پر‌پیچ و خمی طی شده ...

                                     هستی ؟ یانه

حسنا محمدزاده

 

دلم به دام نگاهت اسیرتر شده است

چقدر ماهِ رخت سر به زیرتر شده است !

 

چقدر خانه برای صدات می میرد !

چقدر عطر تنت دلپذیرتر شده است !

 

منم ...ولی نه همانی که می‌شناختی‌اش

دلم به وسعتِ صد سال ، پیرتر شده است

 

شکستنی شده‌ام ؛ دست بر دلم نگذار

از آنچه فکر کنی گوشه گیرتر شده است

 

پرنده‌ای که از آنسوی میله می‌ترسید

برای با تو پریدن دلیرتر شده است

 

قدم به سینه‌ی سوزان من گذاشته‌ای

دوباره گوشه‌ی چشم کویر ، تر شده است

حسنا محمدزاده

تو به دریا ریختی و من کماکان ماهی‌ام

بازهم ای رود ! ممنون از همین همراهی‌ام

 

کاروانی تشنه بود و یوسفی درچاه  و من

من : طنابی که فقط شرمنده از کوتاهی‌ام

 

سکه‌هایم از رواج افتاد و تاجم زیر پا

تلخ پایان یافت با تو جشن شاهنشاهی‌ام

 

ماه با سردی به گوش موجِ عاشق پیشه گفت

هرچه از تو دور باشم بیشتر می خواهی‌ام 

 

رامِ دام و دانه و بامی نخواهد شد دلم

من کبوترهم اگر باشم کبوتر چاهی‌ام

 

کوله بارِ بسته دارد باز دل دل می‌کند

من ولی با اولین پروازِ فردا ، راهی‌ام


حسنا محمدزاده



کتاب "قفس تنگی " به همت نشر شهرستان ادب منتشر شد .

فایل خبری  :http://www.farsnews.com/139502130000    

.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 May 16 ، 19:00
حسنا محمدزاده