نذر لب های خشک علی اکبر (ع)
Friday, 1 November 2013، 11:51 PM
خیره مانده ست نگاه تر یعقوب به تو
داده قرآن لقب ِ یوسف محجوب به تو
گرچه آیینه ی فریاد محمد شده ای
ولی انگار رسیده دل ایوب به تو
کرده ای قصد سفر گرچه خودت می دانی
می رسند از همه سو تیغ کشان ، خوب به تو
آن طرف معرکه ی قوم " والضّالین " است
میخورد دشنه ی هر دیده ی مغضوب به تو
نامه برها همه دیدند که بر می گردد
جمله ی اول ِ آن کینه ی مکتوب به تو
تیر و سرنیزه و بیداد عطش کافی نیست
میخورد بعد همه ضربه ی هر چوب به تو
روی چشم ِ تر ِ هر اسب ، نقابی زده اند
تا رسد آخر هر جاده ی سُم کوب به تو
بیشتر از همه در خاک به خود می شکند
استخوان های تنی که شده منسوب به تو
ظهر روز دهم است و سرِ من کرب و بلاست
وا شده پنجره ی این دل ِ آشوب به تو
تخت بر تک تک دل ها زده ای ؛ خواست خدا
شاه ِ عالم بدهد منصب محبوب به تو
13/11/01