قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر عاشقانه» ثبت شده است


انگار در این راه دلم جا زده است

عشقت چه گلی بر سر دنیا زده است

من مثل همان کودک بی تابم که

با قایق کاغذی به دریا زده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 June 13 ، 02:12
حسنا محمدزاده



بگذار کوه شانه هایت سنگرم باشد

عشق تو پرچم دار صلح کشورم باشد

 

توفانی ام ؛ بگذار دستان مسیحایی ت

گلدان مریم های زرد و پرپرم باشد

 

دریای چشمت بستر ِ آرامش قوهاست

باید نگاهت بالش زیر سرم باشد

 

یکریز در من می وزی آنقدر که تا صبح

آکنده از بویت مشام بسترم باشد

 

افتاده نیمی از تنم در آتش و باید

آن نیم دیگر شاهد خاکسترم باشد

 

از شاخه های توت مان ، گنجشک می ریزد

شاید حیاط خانه شعر دیگرم باشد

 

فریاد خواهم زد تو را تا واپسین لحظه

حتی اگر امروز روز آخرم باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 May 13 ، 02:18
حسنا محمدزاده


 


تمام عمر خواهم خورد چوب اشتباهم را

کجای زندگی پنهان کنم روی سیاهم را ؟

 

علی رغم هجوم  بادهای سرد ویرانگر

بنا کردم کنار شانه هایت تکیه گاهم را

 

مرا بیدار کن ای جاده ، از این خواب ِخرگوشی !

که از بیراهه ها پیدا کنم یک روز، راهم را

 

گناهان مرا بر گردن قسمت ، نیندازید !

که با جان می دهم عمریست تاوان ِ گناهم را

 

به یادت در هوای بسترم ، گنجشک می کارم

به سویت می پرانم سارهای بی پناهم را

 

دلم را هیزم شب های آتش بازی ات کردی

الهی دامنت هرگز نبیند دود آهم را

 

تمام مهره هایم را در این شطرنج ، سوزاندی

ولی هرگز به این قیمت نخواهم باخت شاهم را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 April 13 ، 02:22
حسنا محمدزاده



ای گل نکند اسیر طوفان بشوی

از عشق نبینم که پشیمان بشوی

در دیگ غزل هام تو را جوشاندم

تا ناب ترین گلاب کاشان بشوی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 April 13 ، 02:26
حسنا محمدزاده

    

 

 

نازِ حوا  شیشه ی  ایمان  آدم  را  شکست

عشق رو شد ؛ با هبوطش، بغض عالم را شکست

 

وِرد هایش را به گوش قلعه های ِ دور، خواند

قفل های بسته و در های محکم را شکست

 

مدتی جمشید ها را در پی دنیا دواند

عاقبت یک روز، جام ِخالی جم را شکست

 

سال ها اسطوره ها را روی دستش تاب داد

حیف ... با سهراب و مرگش ، پشت رستم را شکست

 

چشم هایش باد شد، لرزاند دستان مرا

قوری گل سرخی مادر بزرگم را شکست

 

بافت، دنیای  مرا با تار ِ موی مادرم

- او که کوه شانه هایش ، هیبت ِغم راشکست-

 

شرط بستم با خودم : «هرگز نمی بازم به عشق»

باختم اما ، به اوکه قول ِ آدم را شکست

         

موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 February 13 ، 02:31
حسنا محمدزاده