قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان

۴۳ مطلب با موضوع «اشعار :: آیینی» ثبت شده است

تقدیم به پیشگاه والای آقا ابوالفضل العباس(ع)

 ایستاده بر فراز قله‌ی آزادگی

بی‌سر و بی‌دست یعنی آخر دلدادگی

رفته بالا تا دل معراج با افتادگی

از وجودش می‌تراود بوی دریازادگی

 

 نه... نباید گفت آب آور به او دریا بگو

کاشف‌الکرب دل تفتیده‌ی زهرا بگو

 

 کوه خم شد زیر بار ظلمت و نشکست او

رفت پای عهدهایش با سر و با دست او

مشک بر دندان گرفت از پا ولی ننشست او

یکه‌تازی آمد و گفتند عباس است او

 

بازویش را حرز بسته عشق، با نادعلی

سست‌عهدی نیست در قاموس اولاد علی

 

پرده‌داری حرم عباس می‌خواهد فقط

بار سنگین علم عباس می‌خواهد فقط

دادن دست قلم عباس می‌خواهد فقط

سوز شعر محتشم عباس می‌خواهد فقط

 

آنکه پیش پای او هفت هسمان زانو زده‌ست

آنکه نامش بر تمام انبیا پهلو زده‌ست

 

خون به رگ‌های شجاعت می‌دواند این سوار

هفت پشت نیزه‌ها را می‌خماند این سوار

گام طوفان را به رعشه می‌کشاند این سوار

عربده‌ها را سر جا می‌نشاند این سوار

 

مردی اینجا نیست تا با او بیاید در مصاف

هیچ شمشیری ندارد جرات ترک غلاف

 

ذوالفقارش لرزه‌ای بر بندبند دشمن است

او که کوه شانه‌هایش کودکان را مامن است

آن طرف یک لشکر و این سوی میدان یک تن است

خون‌بهای سینه چاکی‌هاش بازو دادن است

 

دست رد بر سینه‌ی دریا و ساحل می‌زند

او که قلبش روی دست مشک دل دل می‌زند

 

 بسته قامت با صدای آخرین تکبیر، تیر

می‌کند کابوس‌های کهنه را تعبیر، تیر

می‌شود سرفصل داغی تلخ و عالمگیر، تیر

می‌خورد یک‌راست بر پیشانی تقدیر، تیر

 

تیر آمد پاره شد ناگاه تسبیح حسین

بر زمین افتاد پای شط مفاتیح حسین

 

#حسنا_محمدزاده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 September 19 ، 13:36
حسنا محمدزاده

نوسرده ای در استقبال از پیکر شهید محسن حججی :


ارسال شود نامه‌ی تحریم به دنیا

ما چشم نداریم بدوزیم به دنیا

 

خوب است لب از لب بگشایند قلم‌ها

شاید بشود حرف تو تفهیم به دنیا

 

با ذبح ِ پرستو ، رگ ِ پرواز نخشکید

افزود ولی پر زدنت ، بیم به دنیا

 

* " بَل نَقذِفُ بالحقِ عَلَی الباطِلِ ..." دین را

باید بدهد خون تو تعلیم به دنیا

 

ما منتظر آینه بندان ِ زمینیم

وقتی بشود روح ِ تو تقسیم به دنیا

 

بر نیزه سری مانده که در قلب محرم

خط می‌دهد از سینه‌ی تقویم به دنیا

 

از شاهرگت عطر حرم ریخته بر خاک

این پیکر ِ بی سر شده تقدیم به ؛

                         ...زهـــــــــــــرا(س)


*آیه ی 18 سوره ی انبیا : ما حق را بر باطل پیروز می گردانیم ...


بخوانید در :

خبرگزاری فارس

نسیم آنلاین

عقیق

خبرگزاری دفاع مقدس


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 September 17 ، 18:20
حسنا محمدزاده


 

 گفتگو و شعر خوانی «حسنا محمدزاده»  در برنامه «صبح به خیر ایران »

برای مشاهده ویدیو روی عکس کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 April 16 ، 06:42
حسنا محمدزاده


 

برای اسدالله الغالب «ع»                       

 

در زمین افتاده حتما اتفاق بی نظیری

آفتابی گرم دارد می دمد بر سردسیری

 

آسمان با وسعت جغرافیای ابرهایش

می شود یک تکه  آن هم وصله ی کفش امیری

 

میخکوب ِ خاک های سرد خواهد شد سیاهی

هر طرف با نعل های اسب تازان دلیری

 

من زمینم ؛ آنکه می بافد برای تخت شاهش

سال های سال با دستِ ورم کرده حصیری

 

در هوای شانه هایم باد خرما می تکاند 

نیمه شب ها می برد پای مرا با خود ، مسیری

 

من نمازم ...آنقدر گرم نیاز سجده ها که -

ذکرها از پای تب دارم در آوردند تیری

 

من رکوعم ... مانده ام خم پای دستی آسمانی

آنکه انگشتر می آراید به انگشت فقیری

 

هر چه دل در سینه دارد خاک ، می افتد به پایش

تا سراپا می شود از پشته ی دل ها سریری

 

می رود بالا به پایی ، می رود بالا به دستی

می خورد پای تمام چشم ها مُهرِ غدیری

 

دیده بودی نخل سرگردان ! که دریایی بریزد ؟

شب به شب با هر نفس در چاه بی تاب کویری

 

آنکه فریاد است – روزی- چاره ای جز این ندارد

خانه را پر کرده باشد از سکوت ناگزیری

 

وای از آن قدری که دست عرش را لرزانده در خود

کاسه ای افتاده و روی زمین پاشیده شیری

 

وای از آن قدری که اشکش رفته تا پای فرات و ...

از لب سوزنده ی نی ها بر آورده نفیری

 

موج دارد می زند آکنده از شور و هیاهو

جای جای سینه ها دریای خشکی ناپذیری

 

یا علی گفتند لب ها با همان لحن قدیمی

هر زمان بر کار عاشق پیشه ها افتاد ، گیری

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 June 14 ، 00:14
حسنا محمدزاده


 

راهی شده تا نا متناهی شده باشد

تا شامل الطاف الهی شده باشد

 

یک شعر ِ شناور شده در آب ، که می خواست

در برکه ی دستان تو ماهی شده باشد

 

شعری که کبوتر شد و از کوه سفر کرد

تا جلد ِ دو تا کاغذ کاهی شده باشد

 

می خواست بگوید که چه آمد به سر ِرود

تا رفت به دنبال تو راهی شده باشد

 

توفان ِ ملخ بر سر ِ جالیز فرو ریخت

آنقدر که دِه ، غرق سیاهی شده باشد

 

گفتند می آیی شبی از دورترین خواب

وقتی که زمین ، مسخ ِ تباهی شده باشد

 

باید بپرد سوی تو این کفتر ِ بی خواب

هر چند که آواره و چاهی شده باشد





موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 14 ، 00:07
حسنا محمدزاده

 


 

تب سیب و ... دل حوایی و غم های بی تو

چه ها آمد به حال و روز آدم های بی تو ؟

 

پرِ زهرند و دیگر چشم دنیا بین ندارند

تمام جام های خالی و جم های بی تو

 

به نام عشق ، جوشیدن گرفتی از رگ خاک

وگرنه خشک می ماندند زمزم های بی تو

 

دم ِ عیسایی ات را بر ندار از روی عالم !

که می خشکند پای آب ، مریم های بی تو

 

پر از زخم دهان واکرده شد لب های دنیا

نمی بخشند اثر بر درد ، مرهم های بی تو

 

خودت بودی که چون خون ریختی بر صورت دهر

به غیر از این چه می ماند از مُحرّم های بی تو ؟!

 

به آتش راضی ام تا پای جان وقتی تو باشی

چه می آید به روزم در جهنم های بی تو ؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 April 14 ، 01:12
حسنا محمدزاده

 

حس میکنمت در دلِ رگ های تنم باز

با روح تو در آینه ی یک بدنم باز

 

پروانگی ام را همه جا جشن بگیرید

تا پیله ای از درد بر این تن نتنم باز 

 

انگار تو بودم همه ی دیشب و دیروز

امروز ولی خالی یک پیرهنم باز

 

چوپان شدنم واسطه ای شد که بپیچی

با ناله ی هر نی لبکی در دهنم باز

 

یک عمر مرا سنگ زدند و نپریدم

گنجشک دل آزرده ی این نارونم باز

 

راضی به همین سوختنم ، بی که بجنگم

هم سفره ی دلتنگی هیزم شکنم باز

 

دیوانه سر کوچه می آید به هوایی

ای لنگه در ِ واشده ی خانه ! ... منم باز

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 April 14 ، 20:33
حسنا محمدزاده


 

 

                      برای گل سرسبد هستی «عج»

 

چقدر مانده که هنگام جزر و مد بشود ؟

که ماه گم شده در آسمان رصد بشود

 

چقدر مانده که هر شانه ات چنان کوهی

مقابل شب و طغیان رود سد بشود ؟!

 

که داستان ِ به کنعان رسیدن یوسف

به عطر پیرهنی کهنه مستند بشود

 

برای خانه ی دل های رو به ویرانی

شناسنامه ی تو آخرین سند بشود

 

هنوز رد تبر روی شاخه ها مانده ست

بهار حوصله کن ! سوز برف رد بشود

 

می آید آنکه قرار است در مشام زمین

شمیم دلکش گل های سرسبد بشود

 

خدا رقم نزند – عاشقی  – در این میدان

دونده ای که به پایان نمی رسد بشود

موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 14 ، 00:10
حسنا محمدزاده


 

حَبلُ الوریدِ عالم و حَبلُ المَتین : حسین

سررشته ی امید ِ زمان و زمین : حسین

 

دریای خلقت از ازل افتاد در خروش

تا فاطمه صدف شد و دُرّ ثمین : حسین

 

توحید از نگاه ِ نبی  بر دو محور است :

"اِیّـــاکَ نَعبُـــد..." است علی  ،" ...نستعین ": حسین

 

لبریـــز کرده اند سبوهـــای تشنــه را

معجون ِ صبر وغیرت و شهد ِ یقین : حسین

 

دنیا چنان گلوی ِ به تاراج رفته ای ست

فریادِ زخم خورده ی " هَل مِن مَعین ":حسین

 

لبّـــیک یا شهیــــــد بگویید شــــاهدان !

با حج شده ست ذره به ذره  عجین ، حسین

 

کعبه طواف می کند از دور ، دُور ِ او

قبله نمای عزت ِ دنیا و دین : حسین

 

قرآن به دست ِ جوهر ِ خونش نوشته شد

جان داد در قبال ِ " وَ لَاالضـّــآلّین " حسین

 

" اَلکَـــهفِ وَالرقیـــم " بخوانید نیزه ها !

در اوج ِ آسمان شده "کهف ُ الحَصیــــن" ، حسین

 

نهج البلاغه خطبه به خطبه به خاک ریخت

وقتی که شد شبانه خرابه نشین ، حسین

 

خون ِ خدا به رگ رگ ِ موعود ، می دود

دستی که بر می آورد از آستین : حسین

 

انگشت بر لب انـــد تمام فرشتـــه ها

فهم ِ کسی نشد به خدا .... کیست این حسین ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 14 ، 23:40
حسنا محمدزاده



 

این نامه به خط کوفی ست ، با خود گله ای آورده

لرزانده دل دنیا را ، نه... زلزله ای آورده

 

این نامه به خط کوفی ست ، با جوهری از اشک وخون

بر پای خودش امضایی از قافله ای آورده

 

از موسم حج می آید ...از مشعر چند اسماعیل ؟

شاید غم هاجرها را ، با هروله ای آورده

 

دستان قلم روی خاک ، لب های قلم خشکیده

سرهای قلم را از تن ، با فاصله ای آورده

 

شش ماه به دور دنیا، بر سر زده و چرخیده

وقتی که نشان از تیر ِ چون حرمله ای آورده

 

هفتاد ودو بار افتاده ، زخمی شده زانوهایش

با خود خبر از پاهای پر آبله ای آورده

 

یک گوشه ندارد گویی یا سوخته یا می سوزد

حتما خبری آتشناک ، از ولوله ای آورده

 

این نامه به خط کوفی ست ، برگشته به دست کوفه

از بام و درش لب های پر هلهله ای آورده

 

این بار گران غم را ، این تاول ِ بی مرهم را

تا شام جنون شاه ِ بی سلسله ای آورده

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 January 14 ، 23:42
حسنا محمدزاده


 

لب‌های عطشناک تو آغاز حیات ست

دین‌ست...یقین‌ست ..عروج ست..صلات‌ ست

 

با نبض تو باید بتپد قلب جهانی

نبضی که نمایانگر محیا و ممات ‌ست

 

خورشید حضورت "بَقیَ الّیل و نهار " ست

هر روز ، فلک از اثر نور تو مات ‌ست

 

تنها نه زمین ! بلکه نگاهِ نگرانت

آیینه‌ی بالندگی ِ کل کرات است

 

شش گوشه مگو ! کعبه‌ی مقصود،همین جاست

احرام ببندید که رمی جمرات ست !

 

لبّیک بگویید که سکّان سماوات

بر عرشه‌ی این کشتی ِجان‌بخشِ نجات ست !

 

گهواره‌ی موساست که با بالش خونین

افتاده به امواج پریشان فرات ست

 

این بانگ حسینی که رسیده ست به عالم

دعوت به ستم‌سوزی و احیاء زکات ست

 

تکرار صدایِ عطش‌آلود تو در باد

تا جمعه‌ی موعود، مناجات سِمات ست

 

بر منبر دل‌ها چه غریبانه نشسته‌ست !

این خطبه‌ی جانسوزِ "قتیل العبرات" ست

 

با بال و پری سوخته تا عرش پریده ست

پروانه‌ی سرخی که سفیر صلوات ست

موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 December 13 ، 23:45
حسنا محمدزاده


 

ای آب ! باید بعد از امروز ، از شرم ، چشمت کور باشد

این ماهی ِ کوچک چگونه ، در پنجه ی ساطور باشد ؟!

 

چشم انتظار طفل من  نیست ، آسیه ای در ساحل نیل

گهواره ی داغش قرار است ، طعمه برای تور باشد

 

بگذار باهم پر بگیرند ، تا عرش از روی گلویش

دیگر نباید سینه سرخی ، در حنجرش محصور باشد

 

سر نیزه ها چشم انتظارند ، کوچکترین ماه ِ زمین را

وقتی که با سر می تواند ، دنباله دار ِ نور باشد

 

هم خیمه ها ماندند در بند ، هم دود می کردند اسپند

شاید برای خنده هایش ، چشمان دنیا شور باشد

 

دارند می تازند اسبان ، روی دل خون ِ بیابان

ای خاک ، قلبم را بخوابان ! بگذار از این ها  دور باشد

 

این خطه ی خشک ِ کویری ، لب های بی خواب رباب است

آبی نمی نوشد پس از این ، حتی اگر مجبور باشد

 

سر می دهند و ... سرزمین نه ، جان می دهند آسان و ...دین نه

در این عشیره کودکان هم ... جایی که حرف زور باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 December 13 ، 23:47
حسنا محمدزاده




بین خون و خاک ، قرآن کریم افتاده است

آتشی در جای‌جای این حریم افتاده است

 

هرچه مروارید خونین بوده در دریای درد

پای پلک خیس طفلان یتیم افتاده است

 

از لب هر بامِ رسوایی مسیر سنگ‌ها

سمت بال زخمدار یاکریم افتاده است

 

صوت یک زن نیست این ،فریاد جانسوزعلی ست

جای داغش روی لب‌های نسیم افتاده است

 

در گلویش فصل پاییزاست با سوزی عجیب

هرچه برگ از شاخه با حال وخیم افتاده است

 

خشت‌های شهر مبهوتند ؛ می‌دانی چرا ؟!

کوفه با این خطبه‌خوان یاد قدیم افتاده است

 

هلهله‌ها زخمی و زنگ شترها ساکتند

در دل نامردهای شهر، بیم افتاده است

 

ابن ملجم‌هایشان شمشیر از رو بسته‌اند

نبض ایمان دست شیطان رجیم افتاده است

 

صبرکن زینب ! که تا دیدار بعدی با حسین (ع)

فاصله اندازه‌ی یک سال ونیم افتاده است

 

*

لنگر کشتی همان جایی که هنگام نماز

از خدا هر روز و شب می‌خواستیم افتاده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 December 13 ، 23:50
حسنا محمدزاده

 

 

 

خیره مانده ست نگاه تر یعقوب به تو

داده قرآن لقب ِ یوسف محجوب به تو

 

گرچه آیینه ی فریاد محمد شده ای

ولی انگار رسیده دل ایوب به تو

 

کرده ای قصد سفر گرچه خودت می دانی

می رسند از همه سو تیغ کشان ، خوب به تو

 

آن طرف معرکه ی قوم " والضّالین " است

میخورد دشنه ی هر دیده ی مغضوب به تو

 

نامه برها همه دیدند که بر می گردد

جمله ی اول ِ آن کینه ی مکتوب به تو

 

تیر و سرنیزه و بیداد عطش کافی نیست

میخورد بعد همه ضربه ی هر چوب به تو

 

روی چشم ِ تر ِ هر اسب ، نقابی زده اند

تا رسد آخر هر جاده ی سُم کوب به تو

 

بیشتر از همه در خاک به خود می شکند

استخوان های تنی که شده منسوب به تو

 

ظهر روز دهم است و سرِ من کرب و بلاست

وا شده پنجره ی این دل ِ آشوب به تو

 

تخت بر تک تک دل ها زده ای ؛ خواست خدا

شاه ِ عالم بدهد منصب محبوب به تو 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 November 13 ، 23:51
حسنا محمدزاده



 

مانده قلم موی زمان در رنگ خالت

پاشیده روی بوم دنیا حس و حالت

 

از چشم هایت بوی باران می تراود

شبنم نشسته روی گلبرگ خیالت

 

پای سفر در کفش هایت جا گرفته

در می نوردد جاده ها را تا وصالت

 

ترکیبی از زیبا ترین هایی و دنیا

افتاده بی شک، پیش پای اعتدالت

 

کی خواهی آمد؟از کجاهای همیشه؟

مانده نگاه پنچره زیر سوالت

 

پا می دهد آیا برای چشم هامان ؟

در یک غروب جمعه دیدار محالت

موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 October 13 ، 00:21
حسنا محمدزاده

 

 

                             برای حضرت ابوالفضل «ع»                         

 

آب را آزاد کن از پنجه‌ی زنجیرها

از نگاه زخمی و آشفته‌ی شمشیرها

 

از کنار بهت قرآن‌های روی نیزه و ...

از لب صفینیان و حیرت ِ تکبیرها

 

مرهمی بگذار روی زخم ِ باز آسمان

دستمالی خیس ، بر پیشانی ِ تقدیرها

 

شاید این ساحل زمانی خواب قحطی دیده است

خشک سالی می چکد از گونه‌ی تعبیرها

 

دست‌های مرد دریا‌بان به کام کوسه ها...

شاه ماهی‌ها اسیر چنگ ماهیگیرها....

 

کوزه‌ی افتاده دنیا را به دوشش می‌برد

خورده اند این بار هم بر سنگ ِ حسرت ، تیرها

 

در مذاق غنچه‌ها تلخ است از داغ لبت

شیر گنجشکان باغ و شیره ی انجیرها

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 October 13 ، 23:58
حسنا محمدزاده

 

 

              برای امام حسن مجتبی «ع»

 

 

 

هوش از سر می پراند پای این کوچه شمیمی

عطر نانی تازه و شور ِ نفس های کریمی

 

بارها این سفره بخشیده ست افطار خودش را

با نگاه ِ روزه دارش ، بر دل تنگ ِ یتیمی

 

یا گره خورده ست با دل ها نخ ِ پیراهن او

یا عبایش را تکانده بر سر دنیا ،  نسیمی

 

روز و شب با عشق می بافند تا ر پود ِ جان را

تا بیاندازند زیر ِ پای لبخندش ، گلیمی

 

آیه ی تطهیر ِ جاری از لب قرآن ندارد

غیر از آغوش ِ سراپا مِهر ِ پیغمبر، حریمی

 

روی هم چیدند ذرات مرا آجر به آجر

خانه ای بر پا شد و جز تو نمی جوید مقیمی

 

دور افتادند از هم نیمه های قلب ِ زهرا

نیمه ای در کربلا و... در مدینه ماند نیمی

 

قصد کرده سایبان ِ کوچکی باشد از این پس

بال و پر وا می کند روی مزارت ، یاکریمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 September 13 ، 01:15
حسنا محمدزاده


 

 

نیست در عالم شبی دیگر از امشب تلخ‌تر

یا می نابی از این جام لبالب تلخ‌تر

 

بیش از این ای آسمان نُه توی دنیا را مگرد !

نیست کام یک نفر از کام زینب تلخ تر

 

زخم ها و شعله‌ها و سنگ‌ها هرگز نبود

از زبان‌های شبیه نیش عقرب تلخ‌تر

 

سطر سطر نامه‌ها با‌هم شهادت داده‌اند

نیست از طعم سیاه آن مرکّب تلخ‌تر

 

چهره هاشان از تمام شهر نورانی‌تر است

هرچه می سوزند عاشق ها در این تب ، تلخ‌تر

 

از تمام درد های عالم این درد غریب

رخنه خواهد کرد در جان مخاطب تلخ‌تر

 

بر لب شاگرد‌ها از شهد هم شیرین‌تر است

هر چه باشد درس‌های سخت مکتب ، تلخ‌تر

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 September 13 ، 00:03
حسنا محمدزاده


 

            برای پنجمین خطبه خوان عاشورا «ع»

 

 

کاری بکن ! مگذار شب ، خاکستری باشد

سهم تمام خیمه‌ها شعله‌وری باشد

 

کاری بکن ! مگذار این باد ِگریبان‌سوز

با چنگ ِخونینش پی هر روسری باشد

 

هی نامه آوردند کوفی‌ها که ظهری سرخ

با خون جدّت دست‌هاشان جوهری باشد

 

از نو تمام اسب ها را نعل کوبیدند

تا چشم‌هایت غرق در ناباوری باشد

 

تا استخوان‌های عزیزانت به روی خاک

آماج ِعالم سوزِهر وحشی‌گری باشد

 

این دست ِ روی آب افتاده قسم خورده ست

دنباله دار بازوان خیبری باشد

 

حتماً خدا می خواست روی نیزه ها - یک سر -

در جای جای خاک ، تاج ِسروری باشد

 

حتماً خدا می خواست پا‌های ظریف تو

با خارهایش شاهد دربه‌دری باشد

 

شاید هجوم سنگ های کینه از هرسو

تنها جواب تلخ عدل حیدری باشد

 

خطبه بخوان ! ای پنجمین فریاد عاشورا

هرچند عالم غرق در کور و کری باشد

 

 

باید گلوی خاک تا شام ابد ، یکریز

هم‌خانه‌ی بغضی که تو می‌پروری باشد

 

باید ببینی واقعیت را که بعد از این

دنیا پر از آموزه‌های باقری باشد

 

رسواگر ِظلم « لُعینُ بنُ اللّعین » امروز-

داغی که با قلب خودت می آوری باشد

 

مربع

 

لبها پر از فریاد "اللّهمَ لبیک "است

مولا ! مبادا درد تو بی یاوری باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 August 13 ، 00:04
حسنا محمدزاده

 

                                                           برای امام عصر «عج»           

 

به چشم زندگی ، حق می دهم حیران بماند

به دنبال نگاهت خیره بر باران بماند

 

چرا وقتی تویی ماه تمام آسمان ها

دلم روی زمین ، مبهوت این و آن بماند

 

کجا این روزها سر می گذاری روی بالین ؟

که رد اشک ها در بالشت پنهان بماند

 

به گورستان بدل شد سرزمین مهربانی

مبادا عشق، چون ارواح سرگردان بماند

 

ملخ ها نیمی از دِه را قرق کردند دیشب

بیا مگذار اینجا تا ابد ویران بماند !

 

زمین هایی که با خون دلت آباد کردی

سند پشت سند در گنجه های خان بماند

 

مبادا کودک دنیا از این خیره سری ها

همیشه شر و ... و بازیگوش و ... نافرمان بماند

 

بهشتی کن هوای کوچه هامان را ! مبادا -

زمین بین بهشت و دوزخ آویزان بماند

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 July 13 ، 00:08
حسنا محمدزاده


                              برای امام عصر عج

 

رصد شده ست دلت در نگاه ِکوثر ها

رصد شده ست در آیینه ی پیمبرها

 

کلیم ! نوح ! محمد ! مسیح ! ابراهیم !

خلاصه ی دل پاک پیام آور ها !

 

دویده است به رگ ها ی آسمان خونت

که می زند به هوای تو نبض خاورها

 

به کاهنان پر از ادعا خبر بدهید!

شنیده شد نفس یوسف از پس درها

 

نفس بکش ! که در این عصر زرد پاییزی

نسیم پر شود از عطر پاک گلپر ها

 

بیا و از جگر ریش ریش باغ بپرس

چه ها گذشته بدون تو بر صنوبرها ؟

 

چه بی حواس زمینی ! چه ظهر غمگینی!

تو را ندید که می آیی از پی سرها

 

تو را ندید که با ذوالفقار خاموشت

نشسته ای چه غریبانه بین  خنجرها

 

چگونه ناحیه خواندی کنار آن گودال

چقدر خم شده قدت به یاد ِ خواهرها؟!

 

هزار شاعر نور و هزار شعر صبور

کشانده اند تو را تا خیال دفترها

 

هزار بار نوشتند و تازگی داری

طلایه دار تمامی نامکررها  !

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 June 13 ، 00:11
حسنا محمدزاده

                     

 

تقویم ، روی صورتش چشم تری دارد

ماه ِ محرم حس و حال دیگری دارد

 

سر وا نخواهد کرد این بغض ِگره خورده

در حنجرش حتما کلاف ِ بی سری دارد

 

انگار  از قلب قلم ها خون سرازیر است 

هر جا مرکب دان ِ سرخی  جوهری دارد

 

ظهر دهم  با دست ِ لرزان زود می چیند

چشمی که روی شاخه سیب ِ نوبری دارد

 

این سرزمین ِ سرخ جای قلب ، در مشتش

آتشفشان ِ مانده در خاکستری دارد

 

تشنه ست دنیا با علم راهی کند امروز

هر سینه ای در خود دل ِ آب آوری دارد

 

بیداد را با خطبه هایش می کشد بر بند

در کوفه های ِ دهر ، هر کس خواهری دارد

 

از عمق رگ هایم صدای کهف می آید

قرآن ِ بی سر ، روی قلبم منبری دارد

 

بن بست و دور افتاده دیگر نیست در دل ها

آن کوچه ای که روبه عاشورا دری دارد

 

مختار  باید بود پس بی وقفه بر خیزد

مردی که در دست و زبانش خنجری دارد

 

شیرازه خواهد شد به دست ِ نینوایی ها

تاریخ اگر در کوله بارش دفتری دارد

 

از کعبه صوت " یالثارات الحسین " آمد

پر  وا کند هر کس که در چنته پری دارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 May 13 ، 00:16
حسنا محمدزاده


                     برای امیر المؤمنین(ع)

 

شنیدم قصه ات را از بیابان و ترک هایش

شنیدم از نوای سوزناک نی لبک هایش

 

به تعداد تمام چاه ها از غربتت گفتند

به تعداد تمام  یاس ها و شاپرک هایش

 

غمت را می شود از آسمان ها رونویسی کرد

از این گردونه ی حیران و از آه ِ فلک هایش

 

تو را از منبر خُم می شناسند و دل کعبه

تو را از آستین بیعت و آغاز شک هایش

 

فدای دست های بسته و چشمان بی تابت

تمام آب های عالم و باغ فدک هایش

 

عدالت ، کوچه ها را یک به یک گشته ست تا امشب

به  دنبال  ترازوی  تو و سنگ محک هایش

 

تمام سفره ها را جمع کن وقت سفر رفتن !

که برکت بی تو خواهد رفت ازنان و نمک هایش

 

همیشه کوفه خواهد ماند ، با محراب خونین و....

همیشه کوفه خواهد ماند با دوزو کلک هایش

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 May 13 ، 00:13
حسنا محمدزاده



 

هی مصیبت می شود تکرار روی خاک ها

آسمان جا مانده است انگار روی خاک ها

 

باورش سخت است اما این وداع آخر است

پشت یک لبخند معنی دار روی خاک ها

 

از اذان تا خلسه های عشق در خون و عطش

هی تلاوت می شود ایثار روی خاک ها

 

پشت هر« الله اکبر »عشق نازل می شود

خسته و آشفته و بیمار روی خاک ها

 

نیزه ها و سنگ ها و تیر ها دنبال هم

بر گل سرخی شده آوار روی خاک ها

 

زیر پای اسب ها و یورش جلادهاست

ماه افتاده است در انظار روی خاک ها

 

از پدر ها و پسر ها رد خون جا مانده است

لابلای آتش و نیزار روی خاک ها

 

از همان روزی که در پهلوی زهرا را شکست

هی مصیبت می شود تکرار روی خاک  ها

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 March 13 ، 00:17
حسنا محمدزاده

 

یا ابوالفضل (ع)                       

 

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف ها را !

پر از دُر وجودت کن دل سرد صدف ها !

 

برو ای مرد ! دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه های بی رمق ، شور و شعف ها را

 

صدای گرگ های صف به صف از دور می آید

برو آهوی صحرایی ! به هم آشوب صف ها را

 

یتیمانی که تا دیروز فرزند علی بودند-

همین هایند؛ حتما دیده ای این ناخلف ها را

 

دو دستت را ببر با خود ! نگاه خسته ات را هم !

مهیا کن برای تیر نامردان هدف ها را!

 

میان تیغ ها و نیزه ها جشنی شده بر پا

به گوش بادها پیچانده ضرب آهنگ دف ها را

 

همیشه رو به ساحل می برند امواج سر گردان

برای دیدن لب های بی تابت صدف ها را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 March 12 ، 13:19
حسنا محمدزاده

 

السلام علی قلب زینب الصبور


گریه کن تا غمت سبک بشود!گریه کن خیمه های ویران را!

می دَوانی کدام سوی زمین،چشم های هنوز حیران را؟

 

خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند

آتش کینه هایشان سوزاند،تکه های دل بیابان را

 

آب، در آرزوی لب هایت،"و اِذا البحرُ سُجّرت" می خواند

آب ،حس کرده بود روی سرش ، پنجه های سیاه توفان را

 

طاقتت را زیاد کن بانو! پای  لب های خیزران خورده

چوب ها ! لااقل نگه دارید، حرمت آیه های قرآن را

 

جز تو راز دل محرم را، هیچ کس برملا نخواهد کرد

راز پروانه های بی بال و ... غنچه های بدون گلدان را

 

ذوالفقاری که بر لبت داری، سنگ معیار عدل خواهد شد

با ترازوی سکه می سنجند، کوفیان فرق کفر و ایمان را

 

خواهری مثل کوه می خواهند، رودهای رسیده تا دریا

کوه مانده که ماندگار کند، چشمه های بدون پایان را




موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 February 12 ، 13:14
حسنا محمدزاده

 

 

پلک  بر هم زدی و شهر چراغانی شد

ماه ، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد

 

قل هوالله احد گفتی و همپای ِاذان

خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد

 

ماهی ِ عشق ، در آرامش اقیانوست

دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد

 

دکمه ی پیرهنت بین کتابم جا ماند

نخ به نخ شعر شد و مایه ی حیرانی شد

 

یوسف ، آزاد شد از چاه ِ حسادت  ، اما

گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد

 

مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر

دل ِ یعقوب همان گونه که می دانی شد

 

حال هر کلبه ی برفی ، لب ِ کوهستانت

رقت انگیز تر از خواب ِ زمستانی شد

 

عرق ِ شرم ِ پدر ... آب و کمی نان بیات

مشقِ هر روزه ی هر طفل دبستانی شد

 

آه ِ برخاسته از دودکش ِ همسایه

در سر ِ پنجره ها مایه ی ویرانی شد

 

بادها متفق القول ، شهادت دادند

گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد

 

پشت هم می شکند شاخه ی زیتون و انار

باغبان ! باز هوا ابری و طوفانی شد

 

باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران را ؟!

گل ِ من ! وعده ی دیدار تو طولانی شد

 

شهد چشمان تو ، یک روز عسل خواهد شد

گرچه کندو پر از آهنگ پریشانی شد

 

زندگی نامه ی آیینه پر از ابهام است

نور ، آشفته ی آن تابش پنهانی شد

 

هیچ کس از دل و جان درد تو را درک نکرد

گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 January 12 ، 00:11
حسنا محمدزاده


 

آغشته به بویت شده آرامش شب ها

تا نام و نشان تو رسیده ست به لب ها

 

سنت  شکنی  کرده  خدا  با  قدم  تو

در عصر پر از دغدغه ی جهل عرب ها

 

نازل شده ای تا همه جا پر شود از نور

کوثر شده زیبنده ات از بین لقب ها

 

شرمنده ی رویت شده دنیا ،همه ی عمر

دنیای پر از آتش ِبیداد ِ غضب ها

 

سخت است برایش که تو بر خاک بیفتی

با دست پر از کینه ی بی اصل و نسب ها

 

حتی سر ِ دیوار، ترک خورده از این درد

پیشانی ِ در ، سوخته در آتش تب ها

 

پیداست که هر نخل ، به سوگ تو نشسته ست

از روسری مشکی و از اشک رطب ها

 

آغوش گشوده ست زمین ، رو به قدم هات

پنهان شده راز تو در آرامش شب ها



موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 12 ، 13:22
حسنا محمدزاده


 

از چه بگویم ؟ ! از بدن هایی که می دانید ؟

از اسب ها و تاختن هایی که می دانید؟

 

از سرو های بر زمین افتاده ی بی جان ؟

یا حمله ی هیزم شکن هایی که می دانید؟

 

اینجا کبوتر ها اسیر چنگ شاهینند

هر گوشه با پر پر زدن هایی که می دانید

 

هر لحظه روشن می شود چشم و دل یعقوب

با تکه تکه پیرهن هایی که می دانید

 

هفتاد کوچه آن طرف تر می رود فردا

بوی بهار یاسمن هایی که می دانید

 

فردا به جای سر ، جوانه می زند خورشید

از آسمان سرخ ِ تن هایی که می دانید

 

بر باد خواهد رفت خواب ِ کاه ها یک روز

با کوه ِ صبر شیر زن هایی که می دانید

 

هر بار با پیراهنی نو می کند جلوه

کهنه نخواهد شد سخن هایی که می دانید




موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 December 11 ، 13:28
حسنا محمدزاده


باید زمین کربلایت دیدنی باشد

شش گوشه اش از عمق جان بوسیدنی باشد

 

پیراهن صد پاره ات بر شانه های باد

هر روز بیش از پیش ها بوییدنی باشد

 

ابر ِ عقیم ِ چشم های خشک و بی حاصل

با آذرخش نام تو باریدنی باشد

 

حتی دهان داس ها هم آب می افتد

وقتی که گندم های دشتت چیدنی باشد

 

خونی که از لب های طفلی می شود جاری

باید به قلب آسمان ، پاشیدنی باشد

 

یادت گل ِ سرخی شود ؛ تا زندگی جاریست

هر روز بین خارها روییدنی باشد

 

در سینه جا دادی شگفتی های عالم را

حالا چگونه قصه ات فهمیدنی باشد ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 December 11 ، 13:39
حسنا محمدزاده


تقدیم به پیشگاه والای امام حسین (ع)


آمد و در دل ِ باد پیچاند ، بوی لب های قرآنی اش را

در نگاه ِ ترک خورده ی خاک، دید ساعات پایانی اش را

 

او که نامش کلید نجات است،مظهر ِ"قَد اَقمتَ الصّلاة "است

کشتی نوح آورده تا عشق ، طی کند راه طوفانی اش را

 

نامه ی کوفیان نینوا شد،هیزم آتش خیمه ها شد

تا مزین کند با لب ِ تیغ، صحنه ی سرخ مهمانی اش را

 

خشم را کینه می داند و بس، آه در سینه می داند و بس

آمده تا به پایان رساند، راه ِ تاریک و طولانی اش را

 

خون به پیشانی آسمان ریخت، اشکِ گودال و مسجد، درآمیخت

زمزمه کرد نهج البلاغه، خطبه های پریشانی اش را

 

می روی بی تو دنیا یتیم است،حال ِ دُردانه هایت وخیم است

روز ِ تفسیرِ " ذبح ٍ عظیم " است،تشنه آورده قربانی اش را

 

خون ِ گرمت ستون جهان شد،دُ رِّ گنجینه ی آسمان شد

نور می خواست  آذین ببندد ، با حضور تو  پیشانی اش را




موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 October 11 ، 13:26
حسنا محمدزاده

 

به جنگل می برد پای ِ سفر، آزاده ها را

میان گرگ ها جا می گذارد جاده ها را

 

نمی خواهد ببیند آن طرف  ، هیزم به دوشان

رها کردند در آتش ، دل سجاده ها را

 

عطش ترفند خوبی نیست اینجا چشمه سار است

نترسانید  از  گرداب ، دریا  زاده ها  را !

 

نتازانید دیگر اسب های لامروت !

نمی بینید این بر خاک و خون افتاده ها را؟ !

 

یکی بر ناقه ی عریان ، یکی بر خاک سوزان

جدا کردند از هم عاقبت ، دلداده ها را

 

زمان مست است از عشقش ، زمین و آسمان مست

نخواهد خورد دنیا دیگر از این باده ها را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 September 11 ، 13:41
حسنا محمدزاده

 

پر می کشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد

مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد

 

در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را

پروانه ی افکار من آزاد اگر باشد

 

شیرینی ِ آب فرات از سکه می افتد

در دست های تشنه ی فرهاد اگر باشد

 

امواج ، درس عاشقی باید بیاموزند

لب های خشک ماه من استاد اگر باشد

 

در این جزیره تشنگی معنا نخواهد یافت

مشکی به دوش مرغ دریا زاد اگر باشد

 

دستی کلید قفل های بسته خواهد شد

آن دست - دستی که به خاک افتاد- اگر باشد

 

یک بغض می دوزد زمین را بر زمان با درد

در سینه اش هفتاد و دو فریاد اگر باشد

 

بوی خدا پر می کند دل های خالی را

موی پریشانت به دست باد اگر باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 August 11 ، 13:42
حسنا محمدزاده

 

ندیده  اند  قرن ها  شبیه  تو  امیر  را

شجاع و پاک و قانع و همیشه سر به زیر را

 

پناه ِ بی پناه ها ، کسی که با سخاوتش

دوباره سبز می کند خزان ِ گوشه گیر را

 

که دیده یک نفر چنان به ذکر سجده خو کند

که از تنش به راحتی در آورند تیر را ؟؟؟

 

آهای زائران حجة الوداع ! یک شبه –

چگونه برده اید از خیالتان غدیر را؟!

 

پس از تو سر نمی زند کسی برای درد دل

شبانه چاه های زخم خورده ی کویر را

 

پس از تو در خرابه های کوفه نیمه های شب

نمی رود کسی که همنشین شود فقیر را

 

بلند شو !  بگیر از  یتیم های خسته دل !

کنار کوچه ، کاسه های داغدار ِ شیر را

 

سلام ، فاتح تمام قله های بی نشان !

ندیده اند قصه ها شبیه تو دلیر را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 July 11 ، 00:01
حسنا محمدزاده


 

سه ساله ای و چه قرن ها که ، امید دل های نا امیدی

صدای لب های بی صدایی ، کلید در های بی کلیدی

 

نرفته از خاطر زمانه ، غمی که بر سینه ات نهادی

خرابه هایی که نور دادی ، حماسه هایی که آفریدی

 

روانه شد روی گونه هایت – دو نهر کوچک – شبی پریشان

تو پای هر رود خشک را هم ، به طشت های طلا کشیدی

 

بگیر بر دامنت پدر را ! بکش به آغوش خسته سر را !

ببوس لب های شعله ور را ! مسافرت را چه زود دیدی !

 

نه خیمه ها و زبانه ها را ... نه ضربه ی تازیانه ها را ...

نه سنگ ها و نشانه ها را ...مگو چرا از همه بریدی !

 

هزار گنجشک پر شکسته ، به شاخه ی کوچکت نشسته

چگونه با دست و پای بسته ، شبانه از میله ها رهیدی !؟

 

عروسک آورده ام برایت ، بلند شو ! جان من فدایت

چقدر زود و چقدر خسته ، به آرزوی دلت رسیدی !!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 June 11 ، 13:47
حسنا محمدزاده



 

خاک ،آتش زده پیراهن خونینش را

باد خم کرده از آن سو، کمر دینش را

 

آه! هفتاد و دو تکه شده قلب قرآن

آیه آیه به زمین ریخته یاسینش را

 

اسب این بار به دنبال خودش آورده

کمر ِ خالی ِبا خون شده آذینش را

 

نکند نبض زمین از ضربان افتاده!

خون گرفته همه ی صورت پر چینش را

 

آتشی آمده از خانه ی خاموش علی

که سرانجام دهد کینه ی دیرینش را

 

کوه لرزید ... مگر صبح قیامت شده است؟

یا نه...فرهاد چشیده ،غم شیرینش را

 

آسمان چله نشین است وُ مِه آلود مگر

روز موعود، اجابت کند آمینش را

 

آسمانی که پس از بغض فروخورده ی ماه

ریخته روی زمین خوشه ی پروینش را

 

«این حسین است که عالم همه دیوانه ی اوست»

تا ابد ، زنده  نگه  داشته  آیینش  را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 June 11 ، 00:18
حسنا محمدزاده


 

چشمان تری پر شده از چشم به راهی

دنبال چهار آینه ی سبز الهی

 

دنبال چهار اختر گمگشته دویده ست

هر نیمه شب تار به آن سوی سیاهی

 

بانوی مدینه ! خبر آورده نسیمی

از خط به خط چند ورق پاره ی کاهی

 

از مَشک ِ نجیبی که پر از اشک زمین شد

از یک غم پنهان شده ی لا یتناهی

 

تُنگی که شکست و دل تَنگی که ترک خورد

افتاد کنارش لب دریاچه دو ماهی

 

گفتند : خزان شد همه ی باغ به یک باد

اما به تقاص دل خون ِ چه گناهی !؟

 

پر می کشد از کوفه شبانه به هوایت

با روضه ی جانسوز تو هر کفتر چاهی

 

بد نیست بیفتیم به یاد دل زهرا

از گوشه ی چشمان ترت  گاه به گاهی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 May 11 ، 13:46
حسنا محمدزاده


 

پیدا نخواهی کرد اینجا عاقلی حتی

دیوانه ی گم کرده راه ِ منزلی حتی

 

عاقل تر از دیوانه هایت نیست در عالم

با بودنت ، دنیا ندارد مشکلی حتی

 

پیدا نخواهد شد میان ِ فوج ماهی ها

آن سوی ِ اقیانوس ِ جودت ، ساحلی حتی

 

قصر سخاوت ، چارده  دَر دارد و یک بار

غمگین نرفت از هشتمین اش ، سائلی حتی

 

از کوچه ی بارانی ات با دست پُر برگشت

در قحط سالی ها ، دِه ِ بی حاصلی حتی

 

از دست ِ تو در خواب دهقان ها گرفتن داشت

شاخه نباتی... زعفرانی ... یا هِلی حتی

 

هرگز نخواهد شد زمینی ها ، به سان ِ تو

یک درد ، بردارند از روی دلی حتی

 

گفتند با یک گوشه ی چشم ِ تو پیدا شد

هر زائر ِ گم کرده راه ِ غافلی حتی

 

مثل کبوتر ها و آهوها قبولم کن!

آقا ! ندارم تحفه ی نا قابلی حتی         

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 11 ، 00:05
حسنا محمدزاده

 


پر می کشد پروانه ای زخمی به سویت

گهواره ای جان می دهد در آرزویت

 

باید به دست تیر های تشنه یک روز

باغ گل سرخی بروید از گلویت

 

با مشتی از گل های پرپر آسمان هم

سرمست باشد روز و شب از سُکر ِ بویت

 

هفتاد و دو خورشید می آیند آرام

دنبال نور ِ چشم های چاره جویت

 

در قلب ِ این منظومه ی آشفته باید

کوچک ترین سیاره باشد ماه ِ رویت

 

از کهکشان راه شیری تا لب خاک

لبریز گردند استکان ها با سبویت

 

حتما خدا در خلقتش یک روز معصوم

دل های عاشق را گره می زد به مویت

 

هر روز می گردند مادر های بی خواب

گهواره های درد را در جستجویت

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 11 ، 00:04
حسنا محمدزاده




روی چشم ِ عدالت نشسته ، بی تو- ده قرن- گرد یتیمی

هیچ کس را ندیده ست دنیا، این همه مهربان و صمیمی

 

تا نیایی زمین بی قرار است، زندگیمان اسیر غبار است

مثل آیینه های شکسته ، مثل دیوار های قدیمی

 

پنجره غرق چشم انتظاری ست، کار گنجشک ها بی قراری ست

نور، در حالت ِ احتضار است ، دارد آیینه وضع وخیمی

 

دارم از دوریت می نویسم ، گریه کن پابه پای ورق ها !

تا قلم حس کند بودنت را ، ای که در درد هامان سهیمی

 

دیدنت را نصیب زمین کن ! عشق را با نگاهت عجین کن!

تا کجا را بگردیم حیران؟ ... مهربانم کجاها مقیمی ؟ !

 

گوش سنگین دیوارهامان ، پر شده از طنین قدم هات

می وزی در رگ و ریشه ی شهر ، روز و شب همسفر با نسیمی

 

مربع

 

کوچه ها حسن یوسف بکارید! جمعه شاید عزیزی بیاید

باد، آورده پیراهنش را ، با همان عطر پاک و صمیمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 March 11 ، 00:08
حسنا محمدزاده



              

آورده باد ، از آن سر دنیا نسیمش را

پیچانده در ذهن پرستو ها شمیمش را

 

هر شب زمین  چون دختران ایل ، می بافد

با تار و پود چادر زهرا گلیمش را

 

با نیمه  ای از عشق ، سامان داده شد دنیا

در خانه ی مولا نهان کردند نیمش را

 

آتش چگونه می تواند شعله ور باشد؟ !

در اوج بی شرمی بسوزاند حریمش را

 

باید به چه حالی علی پیدا کند ، پر پر

بین در و دیوار، قرآن کریمش را ؟

 

دیگر کسی پیدا نخواهد شد که با لبخند

پنهان کند از لحظه ها حال ِ وخیمش را

 

بر هم  نخواهد زد کسی بعد از سکوت او

خاموشی ِ معصوم محراب ِ یتیمش را

 

درمانده های بی  قرار شهر می جویند

عمریست بین کوچه ها دست ِ رحیمش را

 

هوش از سر دنیا پرانده عطر  گیرایی

حتما نسیم آورده از سویی شمیمش را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 March 11 ، 01:21
حسنا محمدزاده

 

 

 

لنگر بیندازید !  اینجا آخر دنیاست

حالا بهشت از پشت چشم اندازتان پیداست

 

سُکان به دست ناخدای ِ کشتی نوح است

مقصد به سوی بادهای ظهر عاشوراست

 

قلاب ها در راه دریا گوش خواباندند

این بندر آشفته قربان گاه ِماهی هاست

 

از ظهر های تف زده تا ماسه های داغ

یاد آور ِ آوای" هَل مِن ناصر" مولاست

 

یاد آور دردی ست روی سینه ی تاریخ

یادآور مردی که بین درد ها تنهاست

 

از مرغ دریایی دو بال سرخ می ماند

این آخرین دیدار نافرجام با دریاست

 

با جشن ماهی گیر ها و رقص چاقوها

روی زمین و در دل هفت آسمان غوغاست

 

کشتی نمی افتد به گل با هیچ طوفانی

تا بادبانش تکه ای از چادر زهراست

موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 March 11 ، 00:23
حسنا محمدزاده


 

مانده ام از کجا شروع کنم،پای شعرم به درد زنجیر است

واژه هایم به گریه افتادند،چه شروعی!چقدر دلگیر است !

 

یک طرف بوی درد می آید،بستری غرق در ستاره شده

یک طرف بوی خون و خاکستر،همه جا ازدحام شمشیر است

 

آتش افتاده بر دل صحرا ،دارد از التهاب می سوزد

همه جا می شود عطش باران،آب از آب بودنش سیر است

 

زل زده آسمان به قلب زمین،بوی خورشید تازه می آید

نبض تاریخ تند تر شده است،لحظه ای بعد ظهر تقدیر است

 

چه بگویم خدا؟ ! زبانم لال ،قلم اینجای شعر می شکند

هر طرف می رود تنی بی سر،زیر آوار نیزه و تیر است

 

به کجا می برید سرها را؟،امْ حَسِبْتَ! صدای صوت کیست؟

سنگ ها لحظه ای سکوت کنید،ضربه هاتان بدون تاثیر است

 

بدرقه می کنید با آتش ،تا کجا کودکان غم زده را

آی مردم!چگونه می خوابید؟،قهرمانی اسیر زنجیر است

 

از لبش ذوالفقار می جوشد،تیز تر از همیشه های خودش

کربلا زنده می شود با او ،خواب شیطان بدون تعبیر است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 February 11 ، 00:19
حسنا محمدزاده