قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)

نویسندگان


حماسه و پیام عاشورا باید در شعرهای عاشورایی جریان پیدا کند

خبرگزاری فارس: وقتی از جنبه‌ سوگ به اشعار عاشورایی پرداخته می‌شود عامه پسند‌تر است و مردم عاشورا را بیشتر در ذهن تداعی می‌کنند اما مهم‌تر از پرداختن به سوگ، حماسه و پیامی است که در شعرهای عاشورایی باید باشد.

خبرگزاری فارس: حماسه و پیام عاشورا باید در شعرهای عاشورایی جریان پیدا کند

به گزارش خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ «حسنا محمدزاده» اهل کاشان است. از سال  1376 شعر را به صورت جدی دنبال کرد و همزمان تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته ی الکترونیک به پایان رساند. مجموعه ی "هنوز قلب قلم درد می کند... برگرد!" اولین مجموعه ی اشعار اوست که در بهار 1389 به چاپ رسید و مجموعه ی برگزیده ی سیزدهمین دوره کتاب فصل شد و مورد تقدیر قرار گرفت.

مصاحبه ی ما را با او در دو قسمت بخوانید.

 

 

فارس: خانم محمد‌زاده! شما اصالتا کاشانی و از همشهریان «محتشم کاشانی» هستید، به همین دلیل خیلی راغبم که مصاحبه را با این سؤ‌ال آغاز کنم، شما وضعیت فرهنگی شهر کاشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با نام خدا و با استعانت از امام عصر (عج) صحبت‌های خود را شروع می‌کنم، با توجه به سابقه‌ای که از شعر کاشان و شعرای قرن دهم به بعد آن مخصوصا «محتشم کاشانی» که شما به آن اشاره کردید سراغ داریم، «کاشان» از وضعیت فرهنگی خوبی برخوردار است، «محتشم کاشانی» هم که شاعر پرآوازه‌ای بودند در همین شهر متولد و در همین شهر هم به خاک سپرده شدند.

 

فارس: همچنین «سهراب سپهری» و «مشفق کاشانی».

بله، اگر بخواهیم به سابقه‌ی شعری کاشان از دید مردم عامه اشاره کنیم این سابقه بر می‌گردد به «محتشم کاشانی» و همه کاشان را با این شاعر و آن ترکیب بند معروفی که برای واقعه کربلا سروده‌اند می‌شناسند.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

 

 

* مهم تر از پرداختن به سوگ و عرفان، حماسه و پیامی است که در شعرهای عاشورایی باید بازتاب داشته باشد

 

فارس: خانم محمدزاده! اجازه دهید در مورد همین ترکیب بند محتشم چند خطی صحبت کنیم. با توجه به کتاب هایی که عاشوراپژوهانی چون دکتر سنګری نوشته اند، برای عاشورا چهار رکن قائل شدند 1)عرفان 2)سوګ 3) حماسه 4) پیام. در اغلب شعرهای عاشورایی به حماسه و سوګ پرداخته شده و عمان سامانی که از نظرګاه عرفان به عاشورا نګاه می کند. شما به عنوان شاعری که در شهر محتشم زندګی می کنید به کدام جنبه توجه دارید؟

من فکر می‌کنم در اشعار عاشورایی باید به غیر از آنکه به سوگ پرداخته شود به بقیه ی موارد هم پرداخت. البته وقتی که از جنبه‌ی سوگ به اشعار عاشورایی پرداخته می‌شود مسلما عامه پسند‌تر است. یعنی بین عوام بیشتر می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و با آن می‌توانند صحنه‌ی عاشورا را بیشتر در ذهن خودشان تداعی کنند اما چیزی که از پرداختن به سوگ باید مهم‌تر باشد و یا حتی از عرفان مهم‌تر باشد آن حماسه و نهایتا پیامی است که در شعرهای عاشورایی باید بازتاب داشته باشد یعنی پیام و حماسه‌ای که اتفاق افتاده است را اگر در شعرهای عاشورایی بتوانیم منعکس کنیم آن شعر می‌تواند موفق‌تر باشد.

 

فارس: خود شما بیشتر در شعرهایتان به کدامیک از این رکن‌ها توجه می‌کنید؟

در شعرهای عاشورایی «سوگ» را که نمی‌توان فاکتور گرفت و در همه‌ی شعرها به نوعی «سوگ» وجود دارد. ولی من تا حدودی سعی کرده‌ام که به بازتاب «پیام» بپردازم. پیامی که عاشورا می‌تواند برای همه‌ی عصرها داشته باشد و آن پیام هست که می‌تواند در شرایط امروز جامعه هم مورد استفاده قرار گیرد.

 

فارس: اما من به نظرم با توجه به شعرهایی که از شما خوانده‌ام، شما به چهار جنبه و رکن یعنی سوگ، پیام، عرفان و حماسه در شعرهای عاشورائیتان پرداخته‌اید؟

بله، شاید عرفان نسبت به حماسه و پیام و سوگ کمتر باشد.

 

فارس: «دکتر کافی» کتاب خیلی خوبی به نام «شرح منظومه ظهر» دارند. ایشان در مقدمه آن کتاب «سوگ» را به دو بخش تقسیم می‌کنند، 1. سوګ جلال و 2.سوګ ملال. من فکر می‌کنم که بعد از انقلاب توجه شاعران به «سوگ جلال» بیشتر شد. یعنی همان سوگی که «محتشم» با آن حماسه عاشورا را شروع می‌کند:

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

بار معنایی کلماتی مانند نوحه و عزا و ماتم، جنبه‌ی سوگ جلال عاشورا را به ذهن می‌آورد. اما متأسفانه بعضی از اشعار ارائه شده که به جنبه‌ی «سوگ ملال» هم گاهی اوقات پهلو می‌زند. در این حوزه، کار «عمان سامانی» به نام «گنجینة‌الاسرار» که یک مثنوی زیبا هست را مثال می زنیم. من چند بیت از شعر را می خوانم:

بیش از این بابا دلم را خون مکن

زاد‌ه‌ی لیلا مرا مجنون مکن

این بیت موقع راهی کردن «حضرت علی اکبر (ع)» به میدان است و بعد در ادامه:

رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست

و شروع «گنجینه الاسرار» هم با این است:

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست؟

بنگرید این صاحب آواز کیست؟

بله، فکر می‌کنم بیشتر به جنبه‌ی «سوگ» و «حماسه» پرداخته شده است.

 

فارس: شما آیا با اشعار «دعبل خزایی»، «سید همیری»، «کمیت اسدی» آشنایی دارید و آثار این شاعران آئینی سده‌های پیش را مطالعه کرده‌اید؟

با اسامی آنها آشنا هستم اما اشعارشان را زیاد مطالعه نکرده‌ام.

 

فارس: با شعر معاصر عرب چطور؟ مثلا با کارهای «احمد مطر»، «عبدالوهاب البیاتی»، «خانم نازک الملائکه» و دیگران آشنا هستید؟

با اسامی که شما نام بردید آشنا نیستم، اما از شعرای عرب کارهای «نزار قبانی» را خیلی مطالعه کردم و کاملا با شخصیت ایشان آشنا هستم.

 

فارس: الان شما در انجمن ادبی «سخن» کاشان هستید؛ من کتاب «هنوز قلب قلم درد می‌کند برگردد» را می‌خواندم دیدم که در مقدمه‌ی آن آقای «صائم کاشانی» نوشته بودند که شما در انجمن ادبی «سخن» کاشان هم فعالیت دارید؟

اگر من بخواهم به سال های شروع فعالیت شعری ام اشاره کنم، به سال های 75-76 بر می ګردد. البته شعرهایی که در آن دوره سروده می‌شد بیشتر شخصی بودند و در فضای خلوتم زمزمه می شدند. ولی آشنایی من با «صائم کاشانی» بر می‌گردد به سال 84 که من با شخصیت ایشان و با انجمن «سخن» آشنا شدم و هیچ وقت هم فراموش نمی‌کنم که در آن دوران با چه ذوق و اشتیاقی در جلسات انجمن شرکت می‌کردم، یعنی فکر می‌کنم بعد از سال‌ها که سرودن را در خلوت تجربه کرده بودم یک فضای گرم و صمیمی را پیدا کرده بودم که می‌توانستم در آن فضا زمزمه‌های خلوتم را با شاعرانی که تا حدودی احساس شان به من شبیه بود به اشتراک بگذارم.

 

 

* نقد را با نوشته های محمد کاظم کاظمی شناختم

 

فارس: افرادی که در آن انجمن بودند یا هستند را نام ببرید.

از شعرای پیشکسوت «استاد شریف کاشانی»، «استاد شهاب تشکری» که هر کدام دارای چند جلد کتاب هستند و در زمینه شعر فعال می‌باشند «استاد علیرضا شیدا» که خودشان مسئولیت انجام «کلیم» را به عهده دارند و از شعرای جوان‌تر می‌توانیم به آقای «رحمت‌الله رعیت» و «آقای سلطانی»« اشاره کنیم، که در ابتدا پیشکسوتان سپس شاعران جوان‌تر به شعر خوانی می‌پرداختند و گاهی اوقات جلسه با برنامه‌ی موسیقی و آواز به پایان می‌رسید.

در اکثر وقت ها هم کسانیکه ذوق شعری نداشتند به دلیل روح لطیف و قلب مهربان استاد ناخودآگاه به سمت انجمن کشیده می‌شدند و در جلسات شرکت می‌کردند، اما به دلیل اینکه جلسات خیلی شلوغ می‌شد غالبا آن طور که باید به نقد پرداخته نمی‌شد یا کمتر در مورد اشعار بحث و گفت‌وگو می‌شد. اما همین تشویق‌هایی که استاد می‌کردند خیلی تأثیر ګذار بود. من نقد را با نوشته های استاد محمد کاظم کاظمی، که ګاهی در کتاب ها و یا مجلات بر شعر دوستان پرداخته بودند شناختم و از آن طریق بیشتر به موارد قوت و ضعف شعر پی بردم و سعی کردم تمام نکات را تا آنجا که می شود در شعرهای خودم اعمال کنم، تا اوایل سال 87 غالبا در جلسات انجمن شرکت می کردم اما از آن به بعد حضورم در انجمن به سالی یکی دو بار آن هم برای دیدار با استاد و دوستان شاعرم خلاصه شد. اما ګاهی با خانم های شاعر جلساتی را در منزل خودم بر ګزار می کردیم.

 

 

* کسی که مسئولیت یک انجمن را به عهده می‌گیرد باید در تمام زمینه‌های شعری از بقیه در سطح بالاتری باشد

 

فارس: شما در منزل خودتان هم انجمن دارید؟

خیر، جلسه‌ای که به صورت انجمن باشد، نه، عرض کردم با شاعران خانم کاشان که در عرصه‌ی شعر فعالیت دارید و زیاد هم در سطح کشوری مطرح نیستند و البته شعرای خوبی هستند و بیشتر در زمینه آئینی فعالیت می‌کنند به صورت گپ و گفت دوستانه به شعرخوانی و نقد شعر می‌پرداختیم. اخیرا مسئولیت انجمن ادبی، حوزه هنری کاشان رابه درخواست و اصرار  «آقای قنبری» رییس حوزه هنری پذیرفته‌ام. البته من مایلم این جلسات، به عنوان  جلسات نقد و بررسی، دوستانه باشد تا انجمن، فکر می‌کنم کسی که مسئولیت یک انجمن را به عهده می‌گیرد باید در تمام زمینه‌های شعری از بقیه در سطح بالاتری باشد و من خودم در این سطح نمی‌دانم و نمی خواهم درګیر دغدغه های انجمن و موارد جنبی آن شوم  مخصوصا زمانی که انجمن‌هایی مانند انجمن «کلیم» و «سخن» در کاشان فعال هستند.

 

فارس: شما انجمن‌های ادبی را در راستای اعتلای شعر فارسی چقدر ضروری می‌دانید؟

در بعضی از انجمن‌ها همه نوع شعری خوانده می‌شود و این موضوع بر می‌گردد به مدیریت آن انجمن که چگونه با انواع شعر و انواع قالب‌ها برخورد بکند، در بعضی دیگر از انجمن‌ها گرایش آنها فقط به سمت غزل و شعرهای کلاسیک هست و در آن شعرهای سپید را تحویل نمی‌گیرند و یا با آن برخورد مناسبی ندارند و یا شعرهای سپید را طوری نقد می‌کنند که آن شاعر دفعه اول و آخرش باشد که در آن جلسه شرکت می‌کند، در بعضی دیگر از انجمن‌ها گرایش آنها به سمت شعر سپید هست، ولی باید یک انجمن به ګونه ای باشد که بتواند همه جریان شعری را حمایت کند و باعث پیشرفت آنها شود اما تا آنجایی که من اطلاع دارم متاسفانه چنین انجمن‌های شعری خیلی کم هست.

 

فارس: الان در کاشان چه انجمن‌هایی و با مسئولیت‌ چه کسانی فعال هستند؟

انجمن «سخن» با مسئولیت «استاد صائم کاشانی»، انجمن «کلیم» با مسئولیت «استاد علی رضا شیدا» و انجمن «صبا» با مسئولیت «استاد شریف» در کاشان فعالیت دارند و انجمن شعر جوان که مسئولیت آن به عهده‌ی شخص خاصی نیست و به صورت دوستانه برګزار می‌شود.

 

فارس: این سروده‌های شما مبنی بر یک نگاه معنوی و معنایی است که «استاد صائم» هم این نکته را می‌گوید، این معنویت و معنا در شعرهای شما در کجا ریشه دارد؟

اگر معنویتی وجود داشته باشد فکر می‌کنم بر می‌گردد به حضور من در یک خانواده مذهبی که موجب شد در همان اوان کودکی عشق به اهل بیت در من ریشه بدواند و اولین شعرهایی را هم که گاهی در قالب غزل و گاهی در قالب مثنوی از سال 76 به بعد می نوشتم غالبا عاشورایی بودند.

 

فارس: شما بیشتر کتاب‌های چه شاعرانی را مطالعه می‌کردید که باعث شد به این سمت گرایش پیدا کنید؟

آن اوایل، بیشتر شعرهایی را به صورت گذرا در مجلات می‌‌خواندم و یا شعرهای عاشورایی و آئینی که از تلویزیون یا رادیو می‌شنیدم در من جوششی برای سرودن شعرهای آئینی ایجاد می‌کرد. اما بعدها مطالعاتم را در این زمینه بیشتر کردم و غالبا هم شعر شعرای معاصر را مطالعه می کردم.

 

 

* برای اولین بار نوشته‌های پدرم در من احساس نوشتن ایجاد کرد

 

فارس: شما از معاصرین بیشتر کارهای چه کسانی را مطالعه می‌کردید و چګونه با آن ها آشنا شدید؟

پدر من، مدیر یکی از دبیرستان‌های کاشان بود و یک کتابخانه شخصی در خانه داشتیم که هر وقت به کتاب‌هایش نگاه می‌کردم به خودم می‌گفتم ای کاش روزی شود که من همه‌ی این کتاب‌ها را خوانده باشم و گاهی که در لابه‌لای کتاب‌ها دنبال کتابی که متناسب با سن و سالم باشد می‌گشتم، به دست نوشته‌های پدرم دسترسی پیدا می‌کردم که در سطر سطر‌ش شاعرانگی موج می‌زد. همین نوشته‌ها بود که برای اولین بار در من این احساس را ایجاد کرد که من هم می‌‌توانم بنویسم. بعد با راهنمایی پدرم به کتابی به نام «احساس و اندیشه» برخوردم که این کتاب گزیده‌ای از شاهکارهای «نظم و نثر» جهان بود. با خواندن آن کتاب با اشعار «ابتهاج» و «مهدی سهیلی»، «مهرداد اوستا» و «سیمین بهبهانی»، «فریدون مشیری» آشنا شدم و همچنین با شعرهای شعرای جهان مانند «گوته»، «کارو»، نثرهای «مارتین» و... آشنا شدم و آن موقع بود که احساس پیوستگی با شعر در وجود من ایجاد شد. بعد از آن یک کتاب که گزیده اشعاری از «سهراب سپهری» بود را مطالعه کردم و حتی اولین شعری که دقیقا خاطرم هست در آن کتاب خواندم شعر «صدای پای آب» ایشان بود:

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم

خرده‌هوشی، سر سوزن ذوقی

و خواندن این شعر باعث شد که یک شعر نیمایی بگویم و بعد از آن هم اشعاری را به صورت جسته و گریخته در این قالب می‌نوشتم.

 

ادامه دارد...

حسنا محمدزاده