گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان : عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد
حسنا محمدزاده شاعر در گفتگو با خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛
گفت: عشق یکی از موضوعات اساسی شعر فارسی و پایه عرفان است که شکل پرداختن
به آن در دورههای مختلف بنابر ذهنیت شاعران و تحولات خاص اجتماعی متفاوت
بوده است، اما شعر فارسی هیچ گاه از حضور عشق خالی نبوده و نخواهد بود، در
شعر معاصر هم عشق همچنان زنده است و نفس میکشد.
وی ادامه داد:
انسان معاصر خوشبختانه هنوز ذهنیت عاشقانه خود را به طور کلی از دست نداده
اما عاشقانههای معاصر حاصل شکل گیری ذهنیتی هستند که مختص انسان و دنیای
معاصر است.
1. عشق و عرفان رو در شعر شاعران امروز چطور ارزیابی می کنید؟
شعر
فارسی هیچ وقت از حضور عشق خالی نبوده و نخواهد بود در شعر معاصر هم عشق
همچنان زنده است و نفس می کشد . بعضی از شاعران معاصر به آن از دریچه های
تازه ای نگریسته اند و به عشقی پرداخته اند که نه جسمانی و زمینی صرف است
نه عرفانی و ملکوتی صرف ... بلکه حاصل ارتباط انسان ، اجتماع و فرهنگ معاصر
است که این نگاه حتی در بعضی موارد می تواند به عشقی متعالی ختم شود البته
چنین عشقی که با عرفان فاصله ی زیادی ندارد بلکه می توان گفت عرفان جدیدی
متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی روزگار ماست برای همه ی شاعران معاصر
حاصل نمی شود .
2. عشق و عرفان در شعر امروز نسبت به گذشته با چه تحولاتی رو به رو شده است؟
عشق یکی از موضوعات اساسی شعر فارسی و پایه ی عرفان است که شکل پرداختن به آن در دوره های مختلف شعر بنا برذهنیت شاعران و تحولات خاص اجتماعی متفاوت بوده است . انسان معاصر خوشبختانه هنوز ذهنیت عاشقانه خود را به طور کلی از دست نداده اماعاشقانه های معاصر حاصل شکل گیری ذهنیتی هستند که مختص انسان و دنیای معاصر است .
ناگفته نماند که امروزه هم گروهی هستند که همچنان به توصیف خط و خال و بی وفایی معشوق و بیان مسائل کلیشه ای و تکرار مکررات در این زمینه می پردازند اما عده ای دیگر باوجود سنت گرایی در عشق ، تازگیهایی را هم در نگاهشان بوجود آورده اند که این تحول هم در شعر شاعران سنت گرا قابل لمس است هم در شعر نوگرایان
شاعر معاصر هم در بعضی موارد از سطح شعر رمانتیک فراتر می رود و عشق زمینی را زمینه ای برای وقوع عشق ماورایی می کند .
شعر عاشقانه گذشته به "عاشقانه زمینی "و "عاشقانه آسمانی(عرفانی) " تقسیم می شده که درعشق آسمانی روح انسان ارزش اصلی ست و در عاشقانه زمینی شاعر به توصیف جسم معشوق می پردازد بدون توجه به بعد روحانی او البته در این زمینه استثنایی هم وجود دارد مثل عاشقانه های حافظ که تلفیقی از زمین و آسمان است .
اماشاعر در شعر معاصر به طور همزمان جسم و روح معشوق را می ستاید پس نمی توان به راحتی شعر عاشقانه معاصر را به عشق زمینی و آسمانی تقسیم بندی کرد .
گاهی
در عاشقانه های معاصر معشوقی وجود ندارد بلکه هدف خود عشق است که شاعر در
آن به ستایش عظمت انسانی می پردازد و مراد از عشق ، عشقی پاک و بی آلایش
است (عشق به عدالت ، عشق به همنوع ، عشق به وطن و...)و اینجاست که عشق به
عرفان نزدیک می شود و شاعر بی توجه به اینکه معشوق زن است یا مرد ؟ زشت است
یا زیبا ؟ وفادار است یا بی وفا ؟ تنها به حقیقتی مطلق عشق می ورزد که
برآمده از روح متعالی شاعر است و نوعی عشق ورزیدن به خوبی ها و زیبایی هاست
3. به نظر شما چرا با گذر زمان جایگاه عشق در شعر تنزل پیدا کرده و زمینی
تر شده است؟
در شعر معاصر متناسب با تحولات اجتماعی و تغییر درشیوه ی زندگی که ناخودآگاه تأثیراتی را بر احساسات انسانها هم می گذارد خواه ناخواه روش عشق ورزی به معشوق و بیان احساسات درونی هم نسبت به گذشته با تحولاتی روبرو شده است .
در شعر گذشته معشوق چهره ای آرمانی و نامشخص دارد در حالی که شاعر امروز با صراحت به این موضوع می پردازد و حتی گاهی او را به نام می خواند و شاید همین ناشناس بودن معشوق در شعر گذشته وقتی که با توصیفات معنوی او همراه می شده یکی از دلایلی باشد که معشوق با خدا یکی شده و شعر جنبه ی عرفانی پیدا می کرده است
و دوم اینکه حضور اجتماع در شعر امروز به دلیل روابط گسترده ی اجتماعی شعرا که مختص زمان ماست پر رنگ است در حالی که در گذشته چنین نبوده یا حداقل در شعرعاشقانه مجالی برای پرداختن به مردم و اجتماع باقی نمی مانده حتی معشوقی که در شعر گذشته حق انتخاب کردن و انتخاب شدن نداشته امروزه در اغلب شعرها نقشی پر رنگ و پر فراز و نشیب بازی می کند.
درست است که با گذر زمان و همه ی عواملی که دست به دست هم داده اند چهره ی ملکوتی معشوق ، زمینی تر شده اما با همه ی اینها همچنان معشوق ، چهره ی آرمانی خود را حفظ کرده است
4. در شعر شاعران جوان آیا می توان هرگونه احساسی که در قالب کلمات بیان
می شود را به عنوان عشق به حساب آورد؟
متاسفانه در شعر جوان امروز کم نیستند مواردی که احساس های سطحی و رشد نیافته را به عنوان عشق در شعر منعکس می کنند و در این گونه عاشقانه ها هرگز از عشق به عنوان زیباترین و پاکیزه ترین عواطف انسانی یاد نمی شود بلکه چکیده ای از محتوای شعر عبارت است از مقداری تمنا ، کمی سوز و گداز و گلایه و سخنانی در مورد وصال که انگار پایان همه ی خواسته ها همان وصال است و بس .
و چه بسا که گاهی به عشق عریان و آمیخته با آلودگیهای اخلاقی هم ختم شود که در برگیرنده واژه ها و عناصر اروتیک و توصیفاتی ست که بیشتر به ابتذال دامن می زنند تا تقدس عشق
متاسفانه روز به روز شاهد تکثیر بی رویه ی نظم های بی مایه ای هستیم که حتی ابتدایی ترین عناصر یک شعر را هم در خود ندارند . چه بسا در فضاهای مجازی لایک خور بالایی هم دارند و سرایندگانشان را دچار توهم شاعربودن می کنند نظم هایی که در همان نظم بونشان هم چیزی جز کپی از روی دست دیگران و تلاشی عمدی برای ایجاد فضایی مناسب حال و هوای دختران و پسران جوان امروز و انگشت گذاشتن روی رگ خواب احساساتشان دیده نمی شود
حالا
خودتان قضاوت کنید با این چینش خودآگاه واژه ها می توان بر قله های شعر
معاصر که بزرگانی چون نیما و سهراب و فروغ و اخوان و شهریار بر آن ایستاده
اند رسید و دم از عشق زد ؟؟
5. با توجه به اینکه عرفان قله شعر فارسی است شاعران امروز تا چه حد در
این زمینه دغدغه مند بوده و چه رسالتی را بر عهده دارند
عرفان در شعر امروز را از منظر دیگری می توان مورد بررسی قرار داد که حاصل تحولاتی ست در شیوه ی عشق ورزیدن ، عشق می تواند فراتر از مغازله ی صرف با جنس مخالف باشد آن هم وقتی که شاعر شهوات را تبدیل به احساسات می کند و می تواند حتی به سنگ هم جان بدهد . این عشق می تواند به موضوعات غیر عاشقانه هم راه پیدا کند مثلا پرداختن به دلهایی که رنج می برند ، پرداختن به انسانهای نادیده ای که شاید فرسنگ ها دور از شاعر اما در هجوم ظلم و بی عدالتی اند که این همان عشق به همنوع و به عبارتی عاشقانه ی انسانگراست که می توان گفت از عشق به هستی و معبود آن نشأت گرفته است عشق ورزیدن به حق و حقیقت و آینده ای بهترکه مسلما خالی از ارزش های ماورایی نیست و می توان از آن به عنوان رسالتی بر دوش شاعران آگاه و دردمند روزگارمان یاد کرد