سووَشون
Saturday, 23 January 2021، 09:16 PM
فراری دادهام از کوچهی پشتی جنونم را
به هم میریزد اما دیدنت ترکیب خونم را
نگاهی بیتفاوت میکنم هرگز نمیفهمی
تماشایت بریده دست زنهای درونم را
دلم را سرزمینی بعد آتشبس تصور کن
که رونق داده یادت تاج و تخت سرنگونم را
تو تنها خاک موعودی که بوی امنیت دارد
تو سکنی دادهای در شاهرگهایت قشونم را
دو معمار زبردستند لبهایت که با حرفی
مرمت میکنی ویرانی سقف و ستونم را
اگر یک جمله میگفتی، اگر یک "دوستت دارم"...
صدایت پاک میکرد اشکهای بدشگونم را
عروسکهای کوکی میشناسندم، تو هم گاهی
بپرس از کودک روحت مرا و چند و چونم را
اگر اینبار سالم برنگشتم از دل آتش
به پا کن در سکوت چشمهایت سووَشونم را