تقدیم به پیشگاه والای آقا ابوالفضل العباس(ع)
ایستاده بر فراز قلهی آزادگی
بیسر و بیدست یعنی آخر دلدادگی
رفته بالا تا دل معراج با افتادگی
از وجودش میتراود بوی دریازادگی
نه... نباید گفت آب آور به او دریا بگو
کاشفالکرب دل تفتیدهی زهرا بگو
کوه خم شد زیر بار ظلمت و نشکست او
رفت پای عهدهایش با سر و با دست او
مشک بر دندان گرفت از پا ولی ننشست او
یکهتازی آمد و گفتند عباس است او
بازویش را حرز بسته عشق، با نادعلی
سستعهدی نیست در قاموس اولاد علی
پردهداری حرم عباس میخواهد فقط
بار سنگین علم عباس میخواهد فقط
دادن دست قلم عباس میخواهد فقط
سوز شعر محتشم عباس میخواهد فقط
آنکه پیش پای او هفت هسمان زانو زدهست
آنکه نامش بر تمام انبیا پهلو زدهست
خون به رگهای شجاعت میدواند این سوار
هفت پشت نیزهها را میخماند این سوار
گام طوفان را به رعشه میکشاند این سوار
عربدهها را سر جا مینشاند این سوار
مردی اینجا نیست تا با او بیاید در مصاف
هیچ شمشیری ندارد جرات ترک غلاف
ذوالفقارش لرزهای بر بندبند دشمن است
او که کوه شانههایش کودکان را مامن است
آن طرف یک لشکر و این سوی میدان یک تن است
خونبهای سینه چاکیهاش بازو دادن است
دست رد بر سینهی دریا و ساحل میزند
او که قلبش روی دست مشک دل دل میزند
بسته قامت با صدای آخرین تکبیر، تیر
میکند کابوسهای کهنه را تعبیر، تیر
میشود سرفصل داغی تلخ و عالمگیر، تیر
میخورد یکراست بر پیشانی تقدیر، تیر
تیر آمد پاره شد ناگاه تسبیح حسین
بر زمین افتاد پای شط مفاتیح حسین
#حسنا_محمدزاده