چشمان تو در آسمانم نور آوردند
با خود به شهر شعرهایم شور آوردند
کشور گشایی کرده ای با مهربانی هات
وقتی برایم لشگر تیمور آوردند
قلب مرا با صد قشون از ماوراء النهر
تا سینه ی سوزان نیشابور آوردند
خواب خماری دیدنم ، تعبیر خوبی داشت
چشمان تو با خود ، تب ِ انگور آوردند
نارنج های خسته رویای زلیخا را
دنبال خود از دور های دور آوردند
مهتاب ِ اقیانوس را بر دوش ِ ماهی ها
تا حوض خانه با لباس تور آوردند
ما یک قدم از لیلی و مجنون عقب بودیم
دنبال بخت ما دو چشم شور آوردند