قلب قلم (وبسایت حسنا محمدزاده)

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم (وبسایت حسنا محمدزاده)

شعر و نقد ادبی - حسنا محمدزاده

قلب قلم (وبسایت حسنا محمدزاده)

حسنا محمدزاده - شاعر

کتاب ها :
1. هنوز قلب قلم درد می کند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشق های بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)
12. زن آتش (نشر ایهام)

نویسندگان

 


دریا...


حس کرده‌ای ؟ دریا نگاه ِ مبهمی دارد

در چشم‌های سرد و آرامش غمی دارد

 

راز دلش را جز به مرجان‌ها نمی‌گوید

شاید در آن اعماق ، گوش ِ مَحرمی دارد

 

هر روز بی تابانه دنبال تو می‌گردد

از قایق و پاروی تو سهم کمی دارد

 

دریا زنی با گیسوان موج درموج است

با ماهیان تشنه حس درهمی دارد

 

صیادهای گیج بندر می‌شناسندش

مویش سپیدی می‌زند پشت خمی دارد

 

وقتی تمام لحظه‌ها را با تو قسمت کرد

باید بفهمی با خیالت عالمی دارد

 

باید بفهمی بی تو می‌میرد ؛ مگر این قو

غیر از تو روی ِ زخم بالش مرهمی دارد؟!

 

آغوش تو امواج را آرام خواهد کرد

ساحل همیشه شانه‌های محکمی دارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 June 14 ، 20:55
حسنا محمدزاده


 

برای اسدالله الغالب «ع»                       

 

در زمین افتاده حتما اتفاق بی نظیری

آفتابی گرم دارد می دمد بر سردسیری

 

آسمان با وسعت جغرافیای ابرهایش

می شود یک تکه  آن هم وصله ی کفش امیری

 

میخکوب ِ خاک های سرد خواهد شد سیاهی

هر طرف با نعل های اسب تازان دلیری

 

من زمینم ؛ آنکه می بافد برای تخت شاهش

سال های سال با دستِ ورم کرده حصیری

 

در هوای شانه هایم باد خرما می تکاند 

نیمه شب ها می برد پای مرا با خود ، مسیری

 

من نمازم ...آنقدر گرم نیاز سجده ها که -

ذکرها از پای تب دارم در آوردند تیری

 

من رکوعم ... مانده ام خم پای دستی آسمانی

آنکه انگشتر می آراید به انگشت فقیری

 

هر چه دل در سینه دارد خاک ، می افتد به پایش

تا سراپا می شود از پشته ی دل ها سریری

 

می رود بالا به پایی ، می رود بالا به دستی

می خورد پای تمام چشم ها مُهرِ غدیری

 

دیده بودی نخل سرگردان ! که دریایی بریزد ؟

شب به شب با هر نفس در چاه بی تاب کویری

 

آنکه فریاد است – روزی- چاره ای جز این ندارد

خانه را پر کرده باشد از سکوت ناگزیری

 

وای از آن قدری که دست عرش را لرزانده در خود

کاسه ای افتاده و روی زمین پاشیده شیری

 

وای از آن قدری که اشکش رفته تا پای فرات و ...

از لب سوزنده ی نی ها بر آورده نفیری

 

موج دارد می زند آکنده از شور و هیاهو

جای جای سینه ها دریای خشکی ناپذیری

 

یا علی گفتند لب ها با همان لحن قدیمی

هر زمان بر کار عاشق پیشه ها افتاد ، گیری

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 June 14 ، 00:14
حسنا محمدزاده

 

خانه تکانی

 

وقتی بیایی سینه را ، خانه تکانی می کنم

رنگ تمام پرده‌ها را آسمانی می کنم

 

وقتی بیایی روز و شب چون کودکان نو سخن

با ذوق ،  در دنیای تو شیرین زبانی می کنم

 

آنقدر خیره مانده‌ام بر عکس‌های کهنه‌ات

انگار دارم قاب‌ها را هم روانی می کنم

 

من با تمام واژه‌ها اتمام حجت کرده ام

شعر تو را ، شور تو را ، روزی جهانی می‌کنم

 

یک جای دنیا – شعر- با هم آشتی‌مان می دهد

آنوقت هر شب در کنارت شعر خوانی می کنم

 

دیگر چه فرقی می کند من پیر باشم یا جوان؟!

وقتی تو باشی تا ته دنیا  جوانی می کنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 May 14 ، 01:20
حسنا محمدزاده


 

راهی شده تا نا متناهی شده باشد

تا شامل الطاف الهی شده باشد

 

یک شعر ِ شناور شده در آب ، که می خواست

در برکه ی دستان تو ماهی شده باشد

 

شعری که کبوتر شد و از کوه سفر کرد

تا جلد ِ دو تا کاغذ کاهی شده باشد

 

می خواست بگوید که چه آمد به سر ِرود

تا رفت به دنبال تو راهی شده باشد

 

توفان ِ ملخ بر سر ِ جالیز فرو ریخت

آنقدر که دِه ، غرق سیاهی شده باشد

 

گفتند می آیی شبی از دورترین خواب

وقتی که زمین ، مسخ ِ تباهی شده باشد

 

باید بپرد سوی تو این کفتر ِ بی خواب

هر چند که آواره و چاهی شده باشد





موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 April 14 ، 00:07
حسنا محمدزاده

 

من ماندم و شب زنده داری ها پس از تو

با خستگی ها و خماری ها پس از تو

 

قفل قفس  باز است اما شوق پرواز

حل می شود در بی قراری ها پس از تو

 

باید کلاغان تخم بگذارند هر روز

در بُهت ِچشمان قناری ها پس از تو

 

عهدی کهن بستند تا با هم بمانند

چشم من و چشم انتظاری ها پس از تو

 

من می توانم شاعری از سنگ باشم

در مستی آیینه کاری ها پس از تو

 

آیینه با من حرف هایی تلخ دارد

بین تمام یادگاری ها پس از تو

 

برگرد بی من ! مرد ِ این میدان نبودی

سَر می کنم با بردباری ها پس از تو


پ ن : با تشکر از آقای ابوالفضل صادقی برای طراحی این شعر

موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 April 14 ، 01:27
حسنا محمدزاده

 


 

تب سیب و ... دل حوایی و غم های بی تو

چه ها آمد به حال و روز آدم های بی تو ؟

 

پرِ زهرند و دیگر چشم دنیا بین ندارند

تمام جام های خالی و جم های بی تو

 

به نام عشق ، جوشیدن گرفتی از رگ خاک

وگرنه خشک می ماندند زمزم های بی تو

 

دم ِ عیسایی ات را بر ندار از روی عالم !

که می خشکند پای آب ، مریم های بی تو

 

پر از زخم دهان واکرده شد لب های دنیا

نمی بخشند اثر بر درد ، مرهم های بی تو

 

خودت بودی که چون خون ریختی بر صورت دهر

به غیر از این چه می ماند از مُحرّم های بی تو ؟!

 

به آتش راضی ام تا پای جان وقتی تو باشی

چه می آید به روزم در جهنم های بی تو ؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 April 14 ، 01:12
حسنا محمدزاده

 

حس میکنمت در دلِ رگ های تنم باز

با روح تو در آینه ی یک بدنم باز

 

پروانگی ام را همه جا جشن بگیرید

تا پیله ای از درد بر این تن نتنم باز 

 

انگار تو بودم همه ی دیشب و دیروز

امروز ولی خالی یک پیرهنم باز

 

چوپان شدنم واسطه ای شد که بپیچی

با ناله ی هر نی لبکی در دهنم باز

 

یک عمر مرا سنگ زدند و نپریدم

گنجشک دل آزرده ی این نارونم باز

 

راضی به همین سوختنم ، بی که بجنگم

هم سفره ی دلتنگی هیزم شکنم باز

 

دیوانه سر کوچه می آید به هوایی

ای لنگه در ِ واشده ی خانه ! ... منم باز

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 April 14 ، 20:33
حسنا محمدزاده


 

 

                      برای گل سرسبد هستی «عج»

 

چقدر مانده که هنگام جزر و مد بشود ؟

که ماه گم شده در آسمان رصد بشود

 

چقدر مانده که هر شانه ات چنان کوهی

مقابل شب و طغیان رود سد بشود ؟!

 

که داستان ِ به کنعان رسیدن یوسف

به عطر پیرهنی کهنه مستند بشود

 

برای خانه ی دل های رو به ویرانی

شناسنامه ی تو آخرین سند بشود

 

هنوز رد تبر روی شاخه ها مانده ست

بهار حوصله کن ! سوز برف رد بشود

 

می آید آنکه قرار است در مشام زمین

شمیم دلکش گل های سرسبد بشود

 

خدا رقم نزند – عاشقی  – در این میدان

دونده ای که به پایان نمی رسد بشود

موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 14 ، 00:10
حسنا محمدزاده


 

حَبلُ الوریدِ عالم و حَبلُ المَتین : حسین

سررشته ی امید ِ زمان و زمین : حسین

 

دریای خلقت از ازل افتاد در خروش

تا فاطمه صدف شد و دُرّ ثمین : حسین

 

توحید از نگاه ِ نبی  بر دو محور است :

"اِیّـــاکَ نَعبُـــد..." است علی  ،" ...نستعین ": حسین

 

لبریـــز کرده اند سبوهـــای تشنــه را

معجون ِ صبر وغیرت و شهد ِ یقین : حسین

 

دنیا چنان گلوی ِ به تاراج رفته ای ست

فریادِ زخم خورده ی " هَل مِن مَعین ":حسین

 

لبّـــیک یا شهیــــــد بگویید شــــاهدان !

با حج شده ست ذره به ذره  عجین ، حسین

 

کعبه طواف می کند از دور ، دُور ِ او

قبله نمای عزت ِ دنیا و دین : حسین

 

قرآن به دست ِ جوهر ِ خونش نوشته شد

جان داد در قبال ِ " وَ لَاالضـّــآلّین " حسین

 

" اَلکَـــهفِ وَالرقیـــم " بخوانید نیزه ها !

در اوج ِ آسمان شده "کهف ُ الحَصیــــن" ، حسین

 

نهج البلاغه خطبه به خطبه به خاک ریخت

وقتی که شد شبانه خرابه نشین ، حسین

 

خون ِ خدا به رگ رگ ِ موعود ، می دود

دستی که بر می آورد از آستین : حسین

 

انگشت بر لب انـــد تمام فرشتـــه ها

فهم ِ کسی نشد به خدا .... کیست این حسین ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 14 ، 23:40
حسنا محمدزاده

برگ ریزانم ؛ بهارم را به یغما برده اند

بادها صبر و قرارم را به یغما برده اند

 

حال پاییز من از شور زمستان ، بدتر است

باغ پر بار انارم را به یغما برده اند

 

سال ها چنگیز ها با اسب های یکه تاز

خانه ام ...ایلم... تبارم را به یغما برده اند

 

مثل انسان نخستینم ولی آواره تر

سیل ها دیوار غارم را به یغما برده اند

 

چشم هایم را می آویزم به در، دیوانه وار

میخ ها دار و ندارم را به یغما برده اند

 

در دل انگشت هایم شور شادی مُرده است

تار تب دار ِ سه تارم را به یغما برده اند

 

جار می زد دوره گردی کوچه های شهر را :

آی مردم  ! روزگارم را به یغما برده اند

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 February 14 ، 01:32
حسنا محمدزاده



 

این نامه به خط کوفی ست ، با خود گله ای آورده

لرزانده دل دنیا را ، نه... زلزله ای آورده

 

این نامه به خط کوفی ست ، با جوهری از اشک وخون

بر پای خودش امضایی از قافله ای آورده

 

از موسم حج می آید ...از مشعر چند اسماعیل ؟

شاید غم هاجرها را ، با هروله ای آورده

 

دستان قلم روی خاک ، لب های قلم خشکیده

سرهای قلم را از تن ، با فاصله ای آورده

 

شش ماه به دور دنیا، بر سر زده و چرخیده

وقتی که نشان از تیر ِ چون حرمله ای آورده

 

هفتاد ودو بار افتاده ، زخمی شده زانوهایش

با خود خبر از پاهای پر آبله ای آورده

 

یک گوشه ندارد گویی یا سوخته یا می سوزد

حتما خبری آتشناک ، از ولوله ای آورده

 

این نامه به خط کوفی ست ، برگشته به دست کوفه

از بام و درش لب های پر هلهله ای آورده

 

این بار گران غم را ، این تاول ِ بی مرهم را

تا شام جنون شاه ِ بی سلسله ای آورده

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 January 14 ، 23:42
حسنا محمدزاده

نترس از شب و طوفان که در پناه همیم !

اگرچه زرد و زمین خورده ، تکیه گاه همیم

 

به سیب ، لب نزدیم از سر هوس ، اما

شریک بار غم و تلخی ِ گناه همیم

 

چه مُهر ها که به پیشانی من و تو زدند !

چه روزها شد و درگیر اشتباه همیم !

 

بگو زمین و زمان را به هم بدوزد عشق

که لحظه لحظه در آیینه ی نگاه همیم

 

هوایمان که بگیرد کسی چه می داند

بهانه ی شب بی خواب و اشک و آه همیم

 

نگاه ِ پنجره ها ابری و مه آلود است

چه غم که ماه نتابیده ! ما که ماه همیم

 

اگر جدا شد ه راه من و تو از آغاز

غمت مباد که در انتهای راه همیم !

موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 January 14 ، 01:36
حسنا محمدزاده


 

لب‌های عطشناک تو آغاز حیات ست

دین‌ست...یقین‌ست ..عروج ست..صلات‌ ست

 

با نبض تو باید بتپد قلب جهانی

نبضی که نمایانگر محیا و ممات ‌ست

 

خورشید حضورت "بَقیَ الّیل و نهار " ست

هر روز ، فلک از اثر نور تو مات ‌ست

 

تنها نه زمین ! بلکه نگاهِ نگرانت

آیینه‌ی بالندگی ِ کل کرات است

 

شش گوشه مگو ! کعبه‌ی مقصود،همین جاست

احرام ببندید که رمی جمرات ست !

 

لبّیک بگویید که سکّان سماوات

بر عرشه‌ی این کشتی ِجان‌بخشِ نجات ست !

 

گهواره‌ی موساست که با بالش خونین

افتاده به امواج پریشان فرات ست

 

این بانگ حسینی که رسیده ست به عالم

دعوت به ستم‌سوزی و احیاء زکات ست

 

تکرار صدایِ عطش‌آلود تو در باد

تا جمعه‌ی موعود، مناجات سِمات ست

 

بر منبر دل‌ها چه غریبانه نشسته‌ست !

این خطبه‌ی جانسوزِ "قتیل العبرات" ست

 

با بال و پری سوخته تا عرش پریده ست

پروانه‌ی سرخی که سفیر صلوات ست

موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 December 13 ، 23:45
حسنا محمدزاده


دیگر گره خورده وجودم با وجودش

محکم شده با ریشه هایم تار و پودش

 

روی تمام فرش های دست بافم

جا مانده رد پای رویای کبودش

 

سلول هایم را شبیه مشتی اسفند

پاشیده ام در آتش از بدو ورودش

 

باید به این آتش بسوزم یا بسازم؟

وقتی به چشمم می رود هر روز دودش

 

آیینه ام با شمعدان ها عهد بسته

حتی ترک هم بر ندارد در نبودش

 

از نارون های سر کوچه شنیدم:

می آید او؛

              فرقی ندارد دیر و زودش

 

دل بر نخواهم داشت از این عشق معصوم

چون اصفهان از پاکی زاینده رودش

موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 December 13 ، 02:36
حسنا محمدزاده


 

ای آب ! باید بعد از امروز ، از شرم ، چشمت کور باشد

این ماهی ِ کوچک چگونه ، در پنجه ی ساطور باشد ؟!

 

چشم انتظار طفل من  نیست ، آسیه ای در ساحل نیل

گهواره ی داغش قرار است ، طعمه برای تور باشد

 

بگذار باهم پر بگیرند ، تا عرش از روی گلویش

دیگر نباید سینه سرخی ، در حنجرش محصور باشد

 

سر نیزه ها چشم انتظارند ، کوچکترین ماه ِ زمین را

وقتی که با سر می تواند ، دنباله دار ِ نور باشد

 

هم خیمه ها ماندند در بند ، هم دود می کردند اسپند

شاید برای خنده هایش ، چشمان دنیا شور باشد

 

دارند می تازند اسبان ، روی دل خون ِ بیابان

ای خاک ، قلبم را بخوابان ! بگذار از این ها  دور باشد

 

این خطه ی خشک ِ کویری ، لب های بی خواب رباب است

آبی نمی نوشد پس از این ، حتی اگر مجبور باشد

 

سر می دهند و ... سرزمین نه ، جان می دهند آسان و ...دین نه

در این عشیره کودکان هم ... جایی که حرف زور باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 December 13 ، 23:47
حسنا محمدزاده


 

دو هوایم ؛

           ... دمی صاف و دمی بارانی

ما همانیم ، همانی که خودت می‌دانی

 

پیش‌بینی شدن ِ حال من و تو سخت است

دو هواییم ...ولی بیشترش توفانی

 

دل من اهل کجا بوده که امروز شده‌ست

با ل تنگ قلم‌های تو هم استانی ؟

 

آخرین مقصد تو شانه‌ی من بود ؛

                                           ...نبود ؟

گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی

 

شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید

رو به این پنجره‌ی در شُرُف ویرانی

 

باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا

گوشه‌ی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی

 

آب با خود همه‌ی دهکده را خواهد برد

اگر این رود ، زمانی بشود طغیانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 December 13 ، 01:41
حسنا محمدزاده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 December 13 ، 03:35
حسنا محمدزاده




بین خون و خاک ، قرآن کریم افتاده است

آتشی در جای‌جای این حریم افتاده است

 

هرچه مروارید خونین بوده در دریای درد

پای پلک خیس طفلان یتیم افتاده است

 

از لب هر بامِ رسوایی مسیر سنگ‌ها

سمت بال زخمدار یاکریم افتاده است

 

صوت یک زن نیست این ،فریاد جانسوزعلی ست

جای داغش روی لب‌های نسیم افتاده است

 

در گلویش فصل پاییزاست با سوزی عجیب

هرچه برگ از شاخه با حال وخیم افتاده است

 

خشت‌های شهر مبهوتند ؛ می‌دانی چرا ؟!

کوفه با این خطبه‌خوان یاد قدیم افتاده است

 

هلهله‌ها زخمی و زنگ شترها ساکتند

در دل نامردهای شهر، بیم افتاده است

 

ابن ملجم‌هایشان شمشیر از رو بسته‌اند

نبض ایمان دست شیطان رجیم افتاده است

 

صبرکن زینب ! که تا دیدار بعدی با حسین (ع)

فاصله اندازه‌ی یک سال ونیم افتاده است

 

*

لنگر کشتی همان جایی که هنگام نماز

از خدا هر روز و شب می‌خواستیم افتاده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 December 13 ، 23:50
حسنا محمدزاده


آغاز دنیایم  تویی ، پایان  دنیا  تو

دیروزهای دور تو ، امروز و فردا تو

 

با واژه های ناب ، خلقت می کنم هر شب

شعری که دارد می شود ورد زبان ها ، تو

 

من، مثل قایق ران پیری خسته از امواج

این سوی دریا ماندم و آن سوی دریا ، تو

 

گنجشک های خیس را از گونه ام بردار!

در من زمستان است اما شور گرما تو

 

دنیای من ، یخ بسته روی بند های رخت

دستی که بر می چیندش از هول سرما ، تو

 

یک دسته آهوی فراری از هجوم شیر

از جنگل آشوب روحم می دود  تا  ، تو

 

قلب مرا با خود ببر، هر جا که می خواهی !

حالا که نبض لحظه هایم می زند ، با تو

 

در شیب تند شانه هایت کلبه می سازم

تنها تویی آرامشم ،تنهای تنها تو

 

نه ... انتخاب سومی هرگز نخواهم کرد

یا مرگ را بر می گزینم بعد از این ...یا تو

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 November 13 ، 01:44
حسنا محمدزاده

 

 

 

خیره مانده ست نگاه تر یعقوب به تو

داده قرآن لقب ِ یوسف محجوب به تو

 

گرچه آیینه ی فریاد محمد شده ای

ولی انگار رسیده دل ایوب به تو

 

کرده ای قصد سفر گرچه خودت می دانی

می رسند از همه سو تیغ کشان ، خوب به تو

 

آن طرف معرکه ی قوم " والضّالین " است

میخورد دشنه ی هر دیده ی مغضوب به تو

 

نامه برها همه دیدند که بر می گردد

جمله ی اول ِ آن کینه ی مکتوب به تو

 

تیر و سرنیزه و بیداد عطش کافی نیست

میخورد بعد همه ضربه ی هر چوب به تو

 

روی چشم ِ تر ِ هر اسب ، نقابی زده اند

تا رسد آخر هر جاده ی سُم کوب به تو

 

بیشتر از همه در خاک به خود می شکند

استخوان های تنی که شده منسوب به تو

 

ظهر روز دهم است و سرِ من کرب و بلاست

وا شده پنجره ی این دل ِ آشوب به تو

 

تخت بر تک تک دل ها زده ای ؛ خواست خدا

شاه ِ عالم بدهد منصب محبوب به تو 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 November 13 ، 23:51
حسنا محمدزاده

 


همه رفتند فقط من عقب قافله ام

بی حواسم ، کسلم ، ساکت و بی حوصله ام

 

حاصل عمر مرا در چمدانت بستی

آه...  بدجور، زمین خورده ی این فاصله ام

 

هیچ کس بعد تو دنیای مرا درک نکرد

سالها رفته ولی حل نشده مسئله ام

 

عشق ، تصمیم گرفته ست که ویران بشوم

چند سالی ست که روی گسل زلزله ام

 

چند سالی ست که تو قله نشینی و هنوز

لنگ لنگان وسط دامنه هایت ، یله ام

 

قاصدک ها خبر جشن تو را آوردند

کاش می شد که به گوشت برسد هلهله ام

 

تو پس از من همه جا قافله سالار شدی

من ولی بی تو همیشه عقب قافله ام

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 November 13 ، 01:48
حسنا محمدزاده



 

مانده قلم موی زمان در رنگ خالت

پاشیده روی بوم دنیا حس و حالت

 

از چشم هایت بوی باران می تراود

شبنم نشسته روی گلبرگ خیالت

 

پای سفر در کفش هایت جا گرفته

در می نوردد جاده ها را تا وصالت

 

ترکیبی از زیبا ترین هایی و دنیا

افتاده بی شک، پیش پای اعتدالت

 

کی خواهی آمد؟از کجاهای همیشه؟

مانده نگاه پنچره زیر سوالت

 

پا می دهد آیا برای چشم هامان ؟

در یک غروب جمعه دیدار محالت

موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 October 13 ، 00:21
حسنا محمدزاده

 

 

                             برای حضرت ابوالفضل «ع»                         

 

آب را آزاد کن از پنجه‌ی زنجیرها

از نگاه زخمی و آشفته‌ی شمشیرها

 

از کنار بهت قرآن‌های روی نیزه و ...

از لب صفینیان و حیرت ِ تکبیرها

 

مرهمی بگذار روی زخم ِ باز آسمان

دستمالی خیس ، بر پیشانی ِ تقدیرها

 

شاید این ساحل زمانی خواب قحطی دیده است

خشک سالی می چکد از گونه‌ی تعبیرها

 

دست‌های مرد دریا‌بان به کام کوسه ها...

شاه ماهی‌ها اسیر چنگ ماهیگیرها....

 

کوزه‌ی افتاده دنیا را به دوشش می‌برد

خورده اند این بار هم بر سنگ ِ حسرت ، تیرها

 

در مذاق غنچه‌ها تلخ است از داغ لبت

شیر گنجشکان باغ و شیره ی انجیرها

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 October 13 ، 23:58
حسنا محمدزاده

 

 

              برای امام حسن مجتبی «ع»

 

 

 

هوش از سر می پراند پای این کوچه شمیمی

عطر نانی تازه و شور ِ نفس های کریمی

 

بارها این سفره بخشیده ست افطار خودش را

با نگاه ِ روزه دارش ، بر دل تنگ ِ یتیمی

 

یا گره خورده ست با دل ها نخ ِ پیراهن او

یا عبایش را تکانده بر سر دنیا ،  نسیمی

 

روز و شب با عشق می بافند تا ر پود ِ جان را

تا بیاندازند زیر ِ پای لبخندش ، گلیمی

 

آیه ی تطهیر ِ جاری از لب قرآن ندارد

غیر از آغوش ِ سراپا مِهر ِ پیغمبر، حریمی

 

روی هم چیدند ذرات مرا آجر به آجر

خانه ای بر پا شد و جز تو نمی جوید مقیمی

 

دور افتادند از هم نیمه های قلب ِ زهرا

نیمه ای در کربلا و... در مدینه ماند نیمی

 

قصد کرده سایبان ِ کوچکی باشد از این پس

بال و پر وا می کند روی مزارت ، یاکریمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 September 13 ، 01:15
حسنا محمدزاده
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 September 13 ، 00:43
حسنا محمدزاده

 


ابرهای بغض ، در رؤیای بارانی شدن

سینه ها دریاچه‌ای در حال طوفانی شدن


پنجه‌ی خونین بالش‌ها پر از پرهای قو

خواب‌ها دنبال هم در حال طولانی شدن


زندگی آن مردِ نابینای تنهایی‌ست که –

چشم‌ها را شسته در رؤیای نورانی شدن


قطره‌ای پلک مرا بی‌تاب و سنگین کرده‌است

مثل اشک بره‌ها در شام قربانی شدن


خوب می‌فهمم چه حالی دارد از بی‌همدمی

پابه پای گرگ‌ها سرگرم چوپانی شدن


برکه‌های تشنه می‌بینند با چشمان خیس

نیمه شب‌ها خواب گرم ِ ماه پیشانی شدن


خالی‌ام از اشتیاق بودن و تلخ است تلخ

جای هر حسی پر از حس پشیمانی شدن


*

چاره‌ی لیلای بی‌مجنون ِ این افسانه چیست ؟

یا  به دریا دل سپردن ...یا بیابانی شدن

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 September 13 ، 01:54
حسنا محمدزاده


 

 

نیست در عالم شبی دیگر از امشب تلخ‌تر

یا می نابی از این جام لبالب تلخ‌تر

 

بیش از این ای آسمان نُه توی دنیا را مگرد !

نیست کام یک نفر از کام زینب تلخ تر

 

زخم ها و شعله‌ها و سنگ‌ها هرگز نبود

از زبان‌های شبیه نیش عقرب تلخ‌تر

 

سطر سطر نامه‌ها با‌هم شهادت داده‌اند

نیست از طعم سیاه آن مرکّب تلخ‌تر

 

چهره هاشان از تمام شهر نورانی‌تر است

هرچه می سوزند عاشق ها در این تب ، تلخ‌تر

 

از تمام درد های عالم این درد غریب

رخنه خواهد کرد در جان مخاطب تلخ‌تر

 

بر لب شاگرد‌ها از شهد هم شیرین‌تر است

هر چه باشد درس‌های سخت مکتب ، تلخ‌تر

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 September 13 ، 00:03
حسنا محمدزاده

 


چشمان تو در آسمانم نور آوردند

با خود به شهر شعرهایم شور آوردند

 

کشور گشایی کرده ای با مهربانی هات

وقتی برایم لشگر تیمور آوردند

 

قلب مرا با صد قشون از ماوراء النهر

تا سینه ی سوزان نیشابور آوردند

 

خواب خماری دیدنم ، تعبیر خوبی داشت

چشمان تو با خود ، تب ِ انگور  آوردند

 

نارنج های خسته رویای زلیخا را

دنبال خود از دور های دور آوردند

 

مهتاب ِ اقیانوس را بر دوش ِ ماهی ها

تا حوض خانه با لباس تور آوردند

 

ما یک قدم از لیلی و مجنون عقب بودیم

دنبال بخت ما دو چشم شور آوردند

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 August 13 ، 02:07
حسنا محمدزاده

 

 


مدت زمان: 3 دقیقه 23 ثانیه

 

برای دانلود روی عکس کلیک کنید.

 

این شعر را می توانید در ادامه مطلب بخوانید :

موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 August 13 ، 21:06
حسنا محمدزاده


 

            برای پنجمین خطبه خوان عاشورا «ع»

 

 

کاری بکن ! مگذار شب ، خاکستری باشد

سهم تمام خیمه‌ها شعله‌وری باشد

 

کاری بکن ! مگذار این باد ِگریبان‌سوز

با چنگ ِخونینش پی هر روسری باشد

 

هی نامه آوردند کوفی‌ها که ظهری سرخ

با خون جدّت دست‌هاشان جوهری باشد

 

از نو تمام اسب ها را نعل کوبیدند

تا چشم‌هایت غرق در ناباوری باشد

 

تا استخوان‌های عزیزانت به روی خاک

آماج ِعالم سوزِهر وحشی‌گری باشد

 

این دست ِ روی آب افتاده قسم خورده ست

دنباله دار بازوان خیبری باشد

 

حتماً خدا می خواست روی نیزه ها - یک سر -

در جای جای خاک ، تاج ِسروری باشد

 

حتماً خدا می خواست پا‌های ظریف تو

با خارهایش شاهد دربه‌دری باشد

 

شاید هجوم سنگ های کینه از هرسو

تنها جواب تلخ عدل حیدری باشد

 

خطبه بخوان ! ای پنجمین فریاد عاشورا

هرچند عالم غرق در کور و کری باشد

 

 

باید گلوی خاک تا شام ابد ، یکریز

هم‌خانه‌ی بغضی که تو می‌پروری باشد

 

باید ببینی واقعیت را که بعد از این

دنیا پر از آموزه‌های باقری باشد

 

رسواگر ِظلم « لُعینُ بنُ اللّعین » امروز-

داغی که با قلب خودت می آوری باشد

 

مربع

 

لبها پر از فریاد "اللّهمَ لبیک "است

مولا ! مبادا درد تو بی یاوری باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 August 13 ، 00:04
حسنا محمدزاده



این حنجره جز با لب ِ تو، شعرنخوانده ست

جز طعم ِصدایت به صدایش نچشانده ست

 

قلب تو زیارتکده ای در دل کوه است

یک عشق نفسگیر، مرا تا تو رسانده ست

 

خودکار، شده قطره چکانی پر ِ احساس

از شیره ی جان تو در این شعر، چکانده ست

 

آنقدر نوشتم " تو" که باغ ِ گل سرخی

در گوشه ی هر ناخن من ، ریشه دوانده ست

 

سرسخت چو ابریشمی و دست کبودم

گل های تو را بر تن قالیچه ، نشانده ست

 

سرسبزترین باغ زمین است  نگاهت

یک عالمه پروانه به این سمت ، پرانده ست

 

یک رود ِخروشان و دو مرغابی ِ حیران

دست تو مرا تا دل این رود ، کشانده ست

 

ممنوعه ترین منطقه ی عشق ، همین جاست

راهی به جز آواره شدن در تو نمانده ست

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 July 13 ، 02:04
حسنا محمدزاده

 

                                                           برای امام عصر «عج»           

 

به چشم زندگی ، حق می دهم حیران بماند

به دنبال نگاهت خیره بر باران بماند

 

چرا وقتی تویی ماه تمام آسمان ها

دلم روی زمین ، مبهوت این و آن بماند

 

کجا این روزها سر می گذاری روی بالین ؟

که رد اشک ها در بالشت پنهان بماند

 

به گورستان بدل شد سرزمین مهربانی

مبادا عشق، چون ارواح سرگردان بماند

 

ملخ ها نیمی از دِه را قرق کردند دیشب

بیا مگذار اینجا تا ابد ویران بماند !

 

زمین هایی که با خون دلت آباد کردی

سند پشت سند در گنجه های خان بماند

 

مبادا کودک دنیا از این خیره سری ها

همیشه شر و ... و بازیگوش و ... نافرمان بماند

 

بهشتی کن هوای کوچه هامان را ! مبادا -

زمین بین بهشت و دوزخ آویزان بماند

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 July 13 ، 00:08
حسنا محمدزاده


انگار در این راه دلم جا زده است

عشقت چه گلی بر سر دنیا زده است

من مثل همان کودک بی تابم که

با قایق کاغذی به دریا زده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 June 13 ، 02:12
حسنا محمدزاده


                              برای امام عصر عج

 

رصد شده ست دلت در نگاه ِکوثر ها

رصد شده ست در آیینه ی پیمبرها

 

کلیم ! نوح ! محمد ! مسیح ! ابراهیم !

خلاصه ی دل پاک پیام آور ها !

 

دویده است به رگ ها ی آسمان خونت

که می زند به هوای تو نبض خاورها

 

به کاهنان پر از ادعا خبر بدهید!

شنیده شد نفس یوسف از پس درها

 

نفس بکش ! که در این عصر زرد پاییزی

نسیم پر شود از عطر پاک گلپر ها

 

بیا و از جگر ریش ریش باغ بپرس

چه ها گذشته بدون تو بر صنوبرها ؟

 

چه بی حواس زمینی ! چه ظهر غمگینی!

تو را ندید که می آیی از پی سرها

 

تو را ندید که با ذوالفقار خاموشت

نشسته ای چه غریبانه بین  خنجرها

 

چگونه ناحیه خواندی کنار آن گودال

چقدر خم شده قدت به یاد ِ خواهرها؟!

 

هزار شاعر نور و هزار شعر صبور

کشانده اند تو را تا خیال دفترها

 

هزار بار نوشتند و تازگی داری

طلایه دار تمامی نامکررها  !

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 June 13 ، 00:11
حسنا محمدزاده



بگذار کوه شانه هایت سنگرم باشد

عشق تو پرچم دار صلح کشورم باشد

 

توفانی ام ؛ بگذار دستان مسیحایی ت

گلدان مریم های زرد و پرپرم باشد

 

دریای چشمت بستر ِ آرامش قوهاست

باید نگاهت بالش زیر سرم باشد

 

یکریز در من می وزی آنقدر که تا صبح

آکنده از بویت مشام بسترم باشد

 

افتاده نیمی از تنم در آتش و باید

آن نیم دیگر شاهد خاکسترم باشد

 

از شاخه های توت مان ، گنجشک می ریزد

شاید حیاط خانه شعر دیگرم باشد

 

فریاد خواهم زد تو را تا واپسین لحظه

حتی اگر امروز روز آخرم باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 May 13 ، 02:18
حسنا محمدزاده

                     

 

تقویم ، روی صورتش چشم تری دارد

ماه ِ محرم حس و حال دیگری دارد

 

سر وا نخواهد کرد این بغض ِگره خورده

در حنجرش حتما کلاف ِ بی سری دارد

 

انگار  از قلب قلم ها خون سرازیر است 

هر جا مرکب دان ِ سرخی  جوهری دارد

 

ظهر دهم  با دست ِ لرزان زود می چیند

چشمی که روی شاخه سیب ِ نوبری دارد

 

این سرزمین ِ سرخ جای قلب ، در مشتش

آتشفشان ِ مانده در خاکستری دارد

 

تشنه ست دنیا با علم راهی کند امروز

هر سینه ای در خود دل ِ آب آوری دارد

 

بیداد را با خطبه هایش می کشد بر بند

در کوفه های ِ دهر ، هر کس خواهری دارد

 

از عمق رگ هایم صدای کهف می آید

قرآن ِ بی سر ، روی قلبم منبری دارد

 

بن بست و دور افتاده دیگر نیست در دل ها

آن کوچه ای که روبه عاشورا دری دارد

 

مختار  باید بود پس بی وقفه بر خیزد

مردی که در دست و زبانش خنجری دارد

 

شیرازه خواهد شد به دست ِ نینوایی ها

تاریخ اگر در کوله بارش دفتری دارد

 

از کعبه صوت " یالثارات الحسین " آمد

پر  وا کند هر کس که در چنته پری دارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 May 13 ، 00:16
حسنا محمدزاده


                     برای امیر المؤمنین(ع)

 

شنیدم قصه ات را از بیابان و ترک هایش

شنیدم از نوای سوزناک نی لبک هایش

 

به تعداد تمام چاه ها از غربتت گفتند

به تعداد تمام  یاس ها و شاپرک هایش

 

غمت را می شود از آسمان ها رونویسی کرد

از این گردونه ی حیران و از آه ِ فلک هایش

 

تو را از منبر خُم می شناسند و دل کعبه

تو را از آستین بیعت و آغاز شک هایش

 

فدای دست های بسته و چشمان بی تابت

تمام آب های عالم و باغ فدک هایش

 

عدالت ، کوچه ها را یک به یک گشته ست تا امشب

به  دنبال  ترازوی  تو و سنگ محک هایش

 

تمام سفره ها را جمع کن وقت سفر رفتن !

که برکت بی تو خواهد رفت ازنان و نمک هایش

 

همیشه کوفه خواهد ماند ، با محراب خونین و....

همیشه کوفه خواهد ماند با دوزو کلک هایش

موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 May 13 ، 00:13
حسنا محمدزاده


 


تمام عمر خواهم خورد چوب اشتباهم را

کجای زندگی پنهان کنم روی سیاهم را ؟

 

علی رغم هجوم  بادهای سرد ویرانگر

بنا کردم کنار شانه هایت تکیه گاهم را

 

مرا بیدار کن ای جاده ، از این خواب ِخرگوشی !

که از بیراهه ها پیدا کنم یک روز، راهم را

 

گناهان مرا بر گردن قسمت ، نیندازید !

که با جان می دهم عمریست تاوان ِ گناهم را

 

به یادت در هوای بسترم ، گنجشک می کارم

به سویت می پرانم سارهای بی پناهم را

 

دلم را هیزم شب های آتش بازی ات کردی

الهی دامنت هرگز نبیند دود آهم را

 

تمام مهره هایم را در این شطرنج ، سوزاندی

ولی هرگز به این قیمت نخواهم باخت شاهم را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 April 13 ، 02:22
حسنا محمدزاده



ای گل نکند اسیر طوفان بشوی

از عشق نبینم که پشیمان بشوی

در دیگ غزل هام تو را جوشاندم

تا ناب ترین گلاب کاشان بشوی

موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 April 13 ، 02:26
حسنا محمدزاده



 

هی مصیبت می شود تکرار روی خاک ها

آسمان جا مانده است انگار روی خاک ها

 

باورش سخت است اما این وداع آخر است

پشت یک لبخند معنی دار روی خاک ها

 

از اذان تا خلسه های عشق در خون و عطش

هی تلاوت می شود ایثار روی خاک ها

 

پشت هر« الله اکبر »عشق نازل می شود

خسته و آشفته و بیمار روی خاک ها

 

نیزه ها و سنگ ها و تیر ها دنبال هم

بر گل سرخی شده آوار روی خاک ها

 

زیر پای اسب ها و یورش جلادهاست

ماه افتاده است در انظار روی خاک ها

 

از پدر ها و پسر ها رد خون جا مانده است

لابلای آتش و نیزار روی خاک ها

 

از همان روزی که در پهلوی زهرا را شکست

هی مصیبت می شود تکرار روی خاک  ها

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 March 13 ، 00:17
حسنا محمدزاده

    

 

 

نازِ حوا  شیشه ی  ایمان  آدم  را  شکست

عشق رو شد ؛ با هبوطش، بغض عالم را شکست

 

وِرد هایش را به گوش قلعه های ِ دور، خواند

قفل های بسته و در های محکم را شکست

 

مدتی جمشید ها را در پی دنیا دواند

عاقبت یک روز، جام ِخالی جم را شکست

 

سال ها اسطوره ها را روی دستش تاب داد

حیف ... با سهراب و مرگش ، پشت رستم را شکست

 

چشم هایش باد شد، لرزاند دستان مرا

قوری گل سرخی مادر بزرگم را شکست

 

بافت، دنیای  مرا با تار ِ موی مادرم

- او که کوه شانه هایش ، هیبت ِغم راشکست-

 

شرط بستم با خودم : «هرگز نمی بازم به عشق»

باختم اما ، به اوکه قول ِ آدم را شکست

         

موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 February 13 ، 02:31
حسنا محمدزاده


ابری شده چشمم که دلی سیر ببارد

تا بعد تو دیگر به کسی دل نسپارد

 

دنبال یکی باش که مثل منِ بی تاب

تا آمدنت ثانیه ها را بشمارد

 

قویی شود و پر بکشد از شب دریا

بر ساحل آرام دلت سر بگذارد

 

تا ورد زبانش بشود نام و نشانت

هر روز ، تو را گوشه ی قلبش بنگارد

 

او که نه فقط شور بهار تو که حتی

پاییز و زمستان تو را دوست بدارد

 

من از تو به این شرط گذشتم که بگردی

دنبال کسی که به خودت دل بسپارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 January 13 ، 02:34
حسنا محمدزاده

نیست زخمی از هجوم بی کسی ، پر درد تر

یا زمین برف گیری از نگاهت سرد تر

 

روز و شب یادآور تنهایی من می شود

هیچ کس پیدا نشد از آینه نامرد تر

 

از زنان زعفران چین خراسانت بپرس :

دیده اند از سرزمین گونه هایم زرد تر؟ !

 

من همان بادم که می خوردم به دیوار و درت

تو همان ابری که چشمان مرا می کرد  ، تر

 

کوچه های بی سرو سامان کاشان ! تا به حال -

دیده اید از من ، زن آواره ای شب گرد تر !؟

 

آسمان من پر از خورشید های کاغذی ست

از هوای دست هایم نیست جایی سرد تر

موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 November 12 ، 02:49
حسنا محمدزاده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 October 12 ، 22:25
حسنا محمدزاده

 

یا ابوالفضل (ع)                       

 

به دریا آشنا کن خاک خشک این طرف ها را !

پر از دُر وجودت کن دل سرد صدف ها !

 

برو ای مرد ! دریا چشم در راه است مشکت را

بیاور تا سکوت خیمه های بی رمق ، شور و شعف ها را

 

صدای گرگ های صف به صف از دور می آید

برو آهوی صحرایی ! به هم آشوب صف ها را

 

یتیمانی که تا دیروز فرزند علی بودند-

همین هایند؛ حتما دیده ای این ناخلف ها را

 

دو دستت را ببر با خود ! نگاه خسته ات را هم !

مهیا کن برای تیر نامردان هدف ها را!

 

میان تیغ ها و نیزه ها جشنی شده بر پا

به گوش بادها پیچانده ضرب آهنگ دف ها را

 

همیشه رو به ساحل می برند امواج سر گردان

برای دیدن لب های بی تابت صدف ها را

موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 March 12 ، 13:19
حسنا محمدزاده

 

السلام علی قلب زینب الصبور


گریه کن تا غمت سبک بشود!گریه کن خیمه های ویران را!

می دَوانی کدام سوی زمین،چشم های هنوز حیران را؟

 

خاک ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گِل کردند

آتش کینه هایشان سوزاند،تکه های دل بیابان را

 

آب، در آرزوی لب هایت،"و اِذا البحرُ سُجّرت" می خواند

آب ،حس کرده بود روی سرش ، پنجه های سیاه توفان را

 

طاقتت را زیاد کن بانو! پای  لب های خیزران خورده

چوب ها ! لااقل نگه دارید، حرمت آیه های قرآن را

 

جز تو راز دل محرم را، هیچ کس برملا نخواهد کرد

راز پروانه های بی بال و ... غنچه های بدون گلدان را

 

ذوالفقاری که بر لبت داری، سنگ معیار عدل خواهد شد

با ترازوی سکه می سنجند، کوفیان فرق کفر و ایمان را

 

خواهری مثل کوه می خواهند، رودهای رسیده تا دریا

کوه مانده که ماندگار کند، چشمه های بدون پایان را




موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 February 12 ، 13:14
حسنا محمدزاده

 

 

پلک  بر هم زدی و شهر چراغانی شد

ماه ، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد

 

قل هوالله احد گفتی و همپای ِاذان

خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد

 

ماهی ِ عشق ، در آرامش اقیانوست

دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد

 

دکمه ی پیرهنت بین کتابم جا ماند

نخ به نخ شعر شد و مایه ی حیرانی شد

 

یوسف ، آزاد شد از چاه ِ حسادت  ، اما

گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد

 

مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر

دل ِ یعقوب همان گونه که می دانی شد

 

حال هر کلبه ی برفی ، لب ِ کوهستانت

رقت انگیز تر از خواب ِ زمستانی شد

 

عرق ِ شرم ِ پدر ... آب و کمی نان بیات

مشقِ هر روزه ی هر طفل دبستانی شد

 

آه ِ برخاسته از دودکش ِ همسایه

در سر ِ پنجره ها مایه ی ویرانی شد

 

بادها متفق القول ، شهادت دادند

گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد

 

پشت هم می شکند شاخه ی زیتون و انار

باغبان ! باز هوا ابری و طوفانی شد

 

باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران را ؟!

گل ِ من ! وعده ی دیدار تو طولانی شد

 

شهد چشمان تو ، یک روز عسل خواهد شد

گرچه کندو پر از آهنگ پریشانی شد

 

زندگی نامه ی آیینه پر از ابهام است

نور ، آشفته ی آن تابش پنهانی شد

 

هیچ کس از دل و جان درد تو را درک نکرد

گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 January 12 ، 00:11
حسنا محمدزاده


 

آغشته به بویت شده آرامش شب ها

تا نام و نشان تو رسیده ست به لب ها

 

سنت  شکنی  کرده  خدا  با  قدم  تو

در عصر پر از دغدغه ی جهل عرب ها

 

نازل شده ای تا همه جا پر شود از نور

کوثر شده زیبنده ات از بین لقب ها

 

شرمنده ی رویت شده دنیا ،همه ی عمر

دنیای پر از آتش ِبیداد ِ غضب ها

 

سخت است برایش که تو بر خاک بیفتی

با دست پر از کینه ی بی اصل و نسب ها

 

حتی سر ِ دیوار، ترک خورده از این درد

پیشانی ِ در ، سوخته در آتش تب ها

 

پیداست که هر نخل ، به سوگ تو نشسته ست

از روسری مشکی و از اشک رطب ها

 

آغوش گشوده ست زمین ، رو به قدم هات

پنهان شده راز تو در آرامش شب ها



موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 12 ، 13:22
حسنا محمدزاده


 

از چه بگویم ؟ ! از بدن هایی که می دانید ؟

از اسب ها و تاختن هایی که می دانید؟

 

از سرو های بر زمین افتاده ی بی جان ؟

یا حمله ی هیزم شکن هایی که می دانید؟

 

اینجا کبوتر ها اسیر چنگ شاهینند

هر گوشه با پر پر زدن هایی که می دانید

 

هر لحظه روشن می شود چشم و دل یعقوب

با تکه تکه پیرهن هایی که می دانید

 

هفتاد کوچه آن طرف تر می رود فردا

بوی بهار یاسمن هایی که می دانید

 

فردا به جای سر ، جوانه می زند خورشید

از آسمان سرخ ِ تن هایی که می دانید

 

بر باد خواهد رفت خواب ِ کاه ها یک روز

با کوه ِ صبر شیر زن هایی که می دانید

 

هر بار با پیراهنی نو می کند جلوه

کهنه نخواهد شد سخن هایی که می دانید




موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 December 11 ، 13:28
حسنا محمدزاده


باید زمین کربلایت دیدنی باشد

شش گوشه اش از عمق جان بوسیدنی باشد

 

پیراهن صد پاره ات بر شانه های باد

هر روز بیش از پیش ها بوییدنی باشد

 

ابر ِ عقیم ِ چشم های خشک و بی حاصل

با آذرخش نام تو باریدنی باشد

 

حتی دهان داس ها هم آب می افتد

وقتی که گندم های دشتت چیدنی باشد

 

خونی که از لب های طفلی می شود جاری

باید به قلب آسمان ، پاشیدنی باشد

 

یادت گل ِ سرخی شود ؛ تا زندگی جاریست

هر روز بین خارها روییدنی باشد

 

در سینه جا دادی شگفتی های عالم را

حالا چگونه قصه ات فهمیدنی باشد ؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 December 11 ، 13:39
حسنا محمدزاده